گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم

و شوکت و بزرگ میشمردند اینها تهدید کردند حضرت شعیب و مؤمنین بآن حضرت را که حضرت شعیب دست از دعوت بردارد







و مؤمنین برگردند بهمان کفر اولی و شرك و الّا تمام شما ها را لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا اخراج بلد
میکنیم شما را که دیگر مزاحم ما نباشید و گفتیم اطلاق قریه بر بلد بسیار داریم.
أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا حضرت شعیب که اصلا داخل در ملت آنها نبود که خارج شده باشد تا عود کند و برگردد و مفسرین در این
باب بدست و پا افتادند و تصرف در معناي عود کردند با اینکه آنها توهم کرده بودند که شعیب هم بدوا بکیش آنها العیاذ کافر و
مشرك بوده یا اینکه این خطاب متوجه بمؤمنین قوم بوده و چون شعیب هم داخل در مؤمنین بوده خطاب جمعی کردند لکن تمام
صفحه 209 از 258
اینها بیمدرك است و ظاهر این نحو بنظر میرسد که عود شعیب با عود مؤمنین مختلف است، عود شعیب اینست که چنانچه قبل از
بعثت دعوت نمیکردي و کاري بکار ما نداشتی حال هم دست از دعوت بردار و ما را بخود واگذار کن و دخالت در کارهاي ما
نداشته باش، و عود مؤمنین این است که از اطراف شعیب بیرون شوند و بهمان کیش اولی خود برگردند.
قالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ چگونه ممکن است من دست از دعوت بردارم با مأموریتی که از جانب خداوند دارم و چگونه ممکن است
مؤمنین بعد از آنی که حق براي آنها مکشوف شده و بطلان کفر و شرك را یقین پیدا کردند البته ما در عود کمال کراهت را داریم
و ممکن نیست دست بردار باشیم و در موضوع اخراج بلد هم شما همچه قدرتی ندارید و خداوند چنین فرصتی بشما نخواهد داد.
ص: 387
[سوره الأعراف ( 7): آیه 89 ] ..... ص : 387
قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَ ذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ
( عِلْماً عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ ( 89
هراینه بتحقیق ما افتراء زدهایم بر خداوند اگر عود کنیم در ملت شما بعد از آنی که خداوند ما را از ملت شما نجات مرحمت فرموده
و هرگز نیست از براي ما که برگردیم در ملت سخیف شما مگر اینکه مشیت الهی تعلق گرفته باشد، توسعه دارد علم پروردگار ما
هر چیزي را بر خدا است توکل ما پروردگار ما بازفرما و حکم نما بین ما و بین قوم ما بحق و تو بهترین بازکنندگان و حکمفرمایانی
این آیه شریفه مشتمل بر چند مطالب مهمه است: مطلب اول- اینکه توقعی که کفار از انبیاء داشتند که با آنها هم مسلک شوند و در
شرك و کفر با آنها موافقت کنند امري است محال چنانچه از قول آنها نقل میفرماید وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ
أَرْضِ نا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا ابراهیم آیه 16 زیرا اگر عود کنند در مسلک کفار هرآینه افتري و کذب بخداوند بستهاند زیرا با یقین
قطعی و براهین حسی و وجدانی ثابت و محقق شده توحید پروردگار پس قول بشرك افتراء و کذب بر خداوند است و هکذا مسئله
رسالت و دستورات الهی آنچه بر خلافش گفته شود و بالجمله بعد از وضوح حق قول بباطل کذب و افتراء است لذا میفرماید قَدِ
افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَ ذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ زیرا ملت شما باطل و بر خلاف حق است و نسبتش بخدا چنانچه گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها
اعراف آیه 27 ، افتراء است.
مطلب دوم- بعد از آنی که خداوند تبارك و تعالی بلطف و عنایتش انبیاء را برسالت انتخاب فرمود که اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ
انعام آیه 124 و مؤمنین ص: 388
را هدایت فرمود براه حق و صراط مستقیم چگونه ممکن است انبیاء دست از رسالت بردارند و مؤمنین براه باطل مشی کنند که مفاد
بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها است که خداوند از تیه ضلالت آنها را نجات داده و بشاه راه حق و حقیقت هدایت فرموده مطلب سوم- جمله
وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا مفسرین نظر به اینکه خداوند نمیخواهد از احدي کفر و شرك و ضلالت را در این
جمله وجوهی گفتند و در دست و پا افتادند، بعضی گفتند مراد دخول کفار است در ایمان که تمام یک ملت شوند و این با جمله و
ما یکون لنا کمال مباینت را دارد بعضی گفتند مراد شریعت است و احکامی که قابل نسخ و تغییر است نه امور اعتقادیه بعضی
گفتند تعلیق بر محال است مثل حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ اعراف آیه 38 بعضی گفتند مراد تسلط شما است که ما را مکرها
هم مسلک خود کنید بعضی گفتند مرجع ضمیر فیها قریۀ است یعنی خدا بخواهد ما داخل در قریه شما شویم نه ملت شما و لکن
تمام اینها از باب اینست که فرق بین مشیّت تکوینی و تشریعی نگذاردهاند و این موضوع احتیاج بیک توضیح دارد و قبلا هم متذکر
شدهایم و آن اینست که مشیئۀ تشریعی آنست که آنچه صلاح بندهگان است که باختیار انجام دهند از عقائد حقّه و اخلاق حسنه و
اعمال صالحه که در دنیا و آخرت براي آنها نفع دارد خداوند بتوسط ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام بآنها ابلاغ میکند و
صفحه 210 از 258
آنچه بر ضرر آنها است در دنیا و آخرت از عقائد باطله و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه نهی میکند إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا
کَفُوراً دهر آیه 3، و احدي مجبور باحد طرفین فعل و ترك نیست حتی معصوم که محال است از او معصیتی صادر شود لکن باین
معنی که نمیکند نه اینکه نمیتواند چنانچه خداوند تبارك و تعالی محال است از او فعل قبیح یا لغو یا ظلم صادر شود نه اینکه نتواند
که نقص در قدرت باشد. ص: 389
و اما مشیّت تکوینی هیچ امري در عالم اتفاق نخواهد افتاد تا مشیت حق تعلق نگرفته باشد ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَۀً عَلی
أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5، حتی افعال اختیاریه عباد و این موجب جبر نیست چون مشیت تعلق گرفته که باختیار از آنها صادر
شود و بمقتضاي نظام حملی عالم در دنیا باید کافر، مؤمن، فاسق، عادل، ظالم، مظلوم، غنی، فقیر، صحیح، سقیم، عزیز، ذلیل، مطیع
عاصی و غیر اینها باشد چنانچه باید سرد، گرم، باران، برف، بهار، خزان، روز، شب، بلاء، نعمت باشد مگر این حدیث از حضرت ابا
عبد اللَّه علیه السّلام نیست از قول جدّش صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود
(اخرج الی العراق انّ اللَّه شاء ان یراك قتیلا)
و در حق عیالش فرمود
(انّ اللَّه شاء ان یراهنّ سبایا)
مگر این فرمایش علیّه عالیه زینب سلام اللَّه علیها نیست که بپسر مرجانه فرمود
(هؤلاء قوم کتب اللَّه علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم)
و چه بسیار از آیات و اخبار در این باب داریم أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِیعاً رعد آیه 31 وَ لَوْ شاءَ
لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ نحل آیه 9 قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّۀُ الْبالِغَۀُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ انعام آیه 150 ، و غیر اینها بعلاوه حفظ ایمان بدست خدا
. است اگر آنی خداوند بنده را بخود واگذارد واي بحال او إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ قصص آیه 56
وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً علم از صفات ذاتیه است عین ذات است محدود بحدي نیست غیر متناهی است عدة و مدة نه اول دارد نه
آخر، و تعبیر بکل شیء از ضیق عبارت است زیرا صفت ذات اضافه است متعلق میخواهد که معلوم باشد و کل شیء معلوم نزد او
است حتی علم ذات بذات هم عالم است هم معلوم و هر دو یکی است که ذات مقدس باشد
و کمال توحیده نفی الصفات عنه
خطبه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام. ص: 390
عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا توکل از اعتقاد بتوحید افعالی آنهم مرتبه سوم آن پیدا میشود.
توضیح- از براي توحید افعالی چهار مرتبه در اخلاق گفتند: قشر القشر و قشر و لبّ و لبّ اللب نظیر گردو و بادام جوز و لوز، قشر
القشر فقط اقرار بزبان است و لکن نظر تمام باسباب است و این توحید منافقین است، قشر قلبا هم معتقد است لکن رسوخ در قلب
نکرده و اسباب را هم بیاثر نمیداند و این توحید عوام است، و لبّ رسوخ در قلب کرده و اسباب را هم بدست مسبب الاسباب
میداند و هیچگونه نظر بآنها ندارد که توحید خواص است و توکل در این مرتبه حاصل میشود، و لب اللب آنست که غیر خدا
نمیبیند و این توحید خاص الخاص است و مخصوص بمقام آل اطهار سلام اللَّه علیهم است.
رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ فتح در اینجا بمعنی گشایش است مثل سوره فتح إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً آیه 1، که از ضیق و
گرفتاري قوم نجات پیدا کنند مفاد (خلّصنا و نجّنا) است و تعبیر بحق یعنی آن نحوي که صلاح میدانی و مقتضی است و موافق با
حکمت و عدل است وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ زیرا عالم بصلاح و فساد هستی که معناي اراده است چنانچه حکمت علم بمصالح و
مفاسد است و هر دو از شئون علم است و عین ذات چنانچه ذکر شد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 90 ] .....ص : 390
صفحه 211 از 258
( وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ ( 90
و گفتند جماعتی از سران قوم کسانی که کافر شدند بسایر افراد قوم که ضعفاء قوم بودند و تبعیت از رؤساء میکردند که اگر دست
از دین ما بکشید و رو بشعیب کنید و متابعت او را نمائید در این هنگام شما البته خاسر میشوید و سرمایه دین را از دست میدهید.
ص: 391
خسران زیان است مقابل سود که نفع است کسی که سرمایه در دست او باشد و بکار زند از سه حالت بیرون نیست، یا اینست که
زیاد میشود نفع و سودش میگویند یا کم میشود و ضرر میدهد خسران و زیانش مینامند و اگر نه سودي برده و نه ضرري سرمایه
جسته.
وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا همان رؤساء و امراء و بزرگان من قومه یعنی کفار قوم و طرف خطاب آنها ممکن است ضعفاء کفار و
تابعین آنها باشند و ممکن است طرف کسانی باشند که ایمان بحضرت شعیب آورده بودند و ممکن است بلکه بعید نیست که جمیع
باشند لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ اگر متابعت کنید و گوش فرادهید و ترتیب اثر کنید شُعَیْباً که ایمان بیاورید و موحّد شوید و بتها را رها کنید إِنَّکُمْ
إِذاً لَخاسِرُونَ (بر عکس نهند نام زنگی کافور) خسران دنیا و آخرت در اثر شرك و کفر و تکذیب انبیاء و ایمان نیاوردن است الّا
اینکه کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ مؤمنون آیه 55 وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ عنکبوت آیه 37 قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا
الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 ، شرك و کفر و ضلالت را نفع میدانند و ایمان
و متابعت انبیاء را خسران میشمارند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 91 ].... ص : 391
( فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ ( 91
پس گرفت آنها را لرزه پس صبح کردند در خانه خود فرود افتادگان.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ بعضی گفتند صیحه آسمانی بوده طبق روایت منسوب بحضرت صادق علیه السّلام، و بعضی گفتند زلزله بوده، و
بعضی گفتند صاعقه بوده و آنها را سوزانید و بعضی گفتند گاز خفهکن بوده و آنها هلاك شدند، لکن اصل رجفه تزلزل بدن
ص: 392
است که آنها بلرزه افتادند و منشأ آن یکی از این امور بوده، و ممکن است چون حضرت شعیب بر دو طائفه مبعوث بود یکی قوم
خود اصحاب مدین و یکی اصحاب ایکه و هر دو هلاك شدند بعضی بصیحه و بعضی بزلزله در قرآن میفرماید در مورد اصحاب
ایکه میفرماید فَأَخَ ذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّۀِ شعراء آیه 189 و ظاهرا صاعقه باشد و نیز میفرماید وَ أَخَ ذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَ ۀُ راجع
. باصحاب مدین است بقرینه وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً هود آیه 86
فَأَصْ بَحُوا فِی دارِهِمْ صبحگاه که معلوم میشود عذاب شبانه بر آنها نازل شد در خانه خود جاثمین افتادهگان بودند تمام مرده و
هلاك شده و از بین رفته
[سوره الأعراف ( 7): آیه 92 ] ..... ص : 392
( الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ ( 92
کسانی که تکذیب شعیب کردند گویا نبودند در دار خود، اشاره به اینکه بنحوي هلاك شدند که اثري از آنها باقی نماند و شهر
بکلی خالی شد مثل اینکه کسی در آن نبوده اصلا، کسانی که تکذیب شعیب کردند بودند خاسر و زیانکار.
صفحه 212 از 258
الَّذِینَ کَ ذَّبُوا شُعَیْباً عموم دارد شامل اصحاب مدین و اصحاب ایکه میشود تمام کفار بشعیب را میگیرد و این بعد از هلاکت آنها
بوده که میفرماید کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا ضمیر فیها بامکنه آنها که مدین و ایکه باشد راجع است و غناي در مکان قیام و سکونت در او
است بنحوي که احتیاج بمکان دیگري نداشته باشند و کلمه لم بر سر فعل مضارع بمعنی ماضی است یعنی مثل اینکه اصلا در این
امکنه اینها سکونت نداشتند و قیام نکرده بودند چنانچه میگویی بکسانی که از دنیا بروند و اثري باقی نگذارند مثل اینست که در
دنیا نیامده باشند اصلا اشاره به اینکه اثري از آثار آنها باقی نمانده. ص: 393
الَّذِینَ کَ ذَّبُوا شُعَیْباً تکرار این جمله تأکید است کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ جواب آن جمله است که گفتند لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً
لَخاسِرُونَ به اینکه متابعین شعیب خسران ندیدند شما خاسر شدید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 93 ] .... ص : 393
( فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ ( 93
پس اعراض فرمود شعیب از کفار و مشرکین و فرمود اي قوم من هرآینه بتحقیق من ابلاغ کردم بشما دستورات پروردگار خود را و
نصیحت کردم شما را که بپذیرید فرمان الهی را و شما نپذیرفتید پس براي چه و چگونه محزون باشم از نزول بلا بر قومی که کافر
هستند.
فَتَوَلَّی عَنْهُمْ این در موقعی بوده که خبر داده از نزول بلاء و چون باید پیغمبر با مؤمنین از میان قوم بیرون روند که از بلاء نجات یابند
موقعی که حضرت شعیب خواست خارج شود و از قوم بیرون رود بآنها فرمود قالَ یا قَوْمِ خطاب بکفار قوم لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی
من بوسیله رسالتم عمل کردم و آنچه باید و شاید بشما از دستورات الهی رساندم بعلاوه وَ نَصَحْتُ لَکُمْ شما را هم پند و اندرز دادم
و آنچه صلاح شما بود گفتم نپذیرفتید دیگر براي چه و چگونه که مفاد فکیف است آسی متکلم وحده است محزون و غصهدار
باشم که شما گرفتار بلاء و هلاکت شوید یعنی نباید کسی محزون باشد عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ از این جمله و آیات بسیاري در قرآن
استفاده میشود که مؤمن نباید براي کفار که گرفتار هر گونه عذابی در دنیا و آخرت شوند دلسوزي کند و محزون باشد بلکه
مخالف و معاند و غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست باید لعن کرد و از خداوند طلب کرد شدت عذاب آنها را و از آنها بیزاري
جست چنانچه خطاب بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ص: 394
میفرماید وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ حجر آیه 88 - بنی اسرائیل آیه 128 - نمل آیه 72 و اخبار در مورد لعن و طرد اعداء دین بسیار است حتی
گفتیم که لعن آنها بدو درجه ثوابش از صلوات بالاتر است زیرا محبت با اهل ایمان بالاخص انبیاء و اوصیاء ویژه محمد و آل محمد
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سه درجه دارد: اول فقط آنها را دوست دارد که مفاد صلوات است، دوم دوستداران آنها را هم دوست
دارد دوست دوست باشد، سوم دشمنان آنها را دشمن دارد که مفاد لعن و طرد باشد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 94 ] .... ص : 394
( وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَۀٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ( 94
و نفرستادیم ما در هر شهرستان و آبادي نبیّ مگر آنکه گرفتیم اهل آن شهرستان و آبادي را که اطاعت آن نبیّ را نکردند و
مخالفت نمودند بضررهاي روحی و جسمی و مالی بلکه آنها متنبّه شوند و تضرّع کنند و ایمان آورند.
وَ ما أَرْسَلْنا بعد از آنی که خداوند براي رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امت قضایاي هلاکت قوم نوح و عاد و ثمود و قوم
لوط و اصحاب مدین و ایکه را بیان فرمود بطور کلی میفرماید که در هر جا ما رسولی فرستادیم و اینها مخالفت کردند هلاك
شدند که امت شما هم متنبه شوند که معامله ما با بندهگان سرکش و مشرك و کافر همین است چنانچه میفرماید فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ
صفحه 213 از 258
. تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 41 و 42
و در این آیه میفرماید ما نفرستادیم فی قریۀ یعنی در هر محلی و مرکزي چون انبیاء بسیار بودند بسا در یک عصر هزار نبی بود که
هر کدام بجایی مبعوث شده بودند براي قومی، طائفهاي، آبادي، شهرستانی بلکه گاهی میشد که چند پیغمبر بکمک یکدیگر بر
یک طائفه مبعوث میشدند من نبیّ این انبیاء رسول ص: 395
هم بودند بقرینه ارسلنا نه آن انبیایی که مأمور بدعوت نبودند و اما نسبت بحضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون ختم نبوت
شد علماء امت بجاي انبیاء هر کدام در یک محلی مأمور بدعوت هستند لذا فرمود
(علماء امّتی کانبیاء بنی اسرائیل)
پس باید بترسند که در مخالفت با علماء و پشتپا زدن بدین همان بلیات را دربر دارد.
إِلَّا أَخَ ذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ مقدمه و گوشزد براي آن عذاب الیم است خداوند آنهایی که مخالفت کردند گرفتار ضررهاي
جانی و بدنی و مالی فرمود که امروز هم براي این کثرت معاصی و بیحیایی و طغیان و بیاعتنایی بعلماء دین ببینید چه اندازه
تصادفات و مرگ سکته و فجأه زیاد شده و چه اندازه مرض فراوان و چه مقدار خسارات و اخذ اموال مستقیم و غیر مستقیم میشود و
این بشر خیرهسر ابدا متنبه نمیشود چنانچه قوم انبیاء متنبه نشدند.
لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ یتضرعون بوده تاء در ضاد ادغام شده بلکه بخود بیایند و دست از کفر و معاصی بردارند و بدانند که این بلاها در
اثر این معاصی و نافرمانی است و اگر دست برنداشتند و با کفر و معاصی هلاك شدند گرفتار آن عذابهاي سخت جهنم میشوند و
قریب باین مفاد در آیات شریفه بسیار داریم و ما مضرات معاصی را ده قسم کردهایم که مستفاد از آیات و اخبار است:
- -1 قساوت قلب 2- سیاهی دل 3- تسلط شیطان 4- بعد از رحمت 5- کوتاهی عمر 6- نزول بلاء 7- زوال نعمت 8- تسلط ظالم 9
ذهاب مال 10 - حدوث مرض، بعلاوه ضررهاي دینی ضعف ایمان بلکه زوال ایمان، رنجش خواطر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم و ائمه اطهار (ع)، غضب الهی، عذاب قبر و برزخ و قیامت و سختی جان دادن و غیر اینها.
ص: 396
[سوره الأعراف ( 7): آیه 95 ] ..... ص : 396
( ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الْحَسَنَۀَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَۀً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ ( 95
پس از آن بأساء و ضرّاء تبدیل میکنیم بجاي آن بلیات نیکیهایی از فراوانی نعمت و کثرت مال و جاه تا اینکه در شهوات فروروند
و میگویند دنیا همیشه این نحو بوده پیشینیان ما هم گاهی در شدت بودند و گاهی در نعمت و راحتی پس یک مرتبه دفعۀ و بغتۀ
آنها را میگیریم ولی متوجه نمیشوند و درك نمیکنند.
ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الْحَسَ نَۀَ مراد از سیئه همان بأساء و ضراء بوده که آنها را خوش نیاید، و حسنه فراوانی و زیادتی نعمت و مال و
جاه که محبوب و مطلوب آنها است و غافل از اینکه امتحانات الهی مختلف است غنی و فقر، صحت و مرض، نعمت و بلاء، عزت و
ذلت، قوت و ضعف تمام امتحان است مؤمن در هر حالی که هست شاکر و راضی و متوجه انجام تکلیف است ولی غیر مؤمن تمام
اینها را پیش آمد دهر و روزگار میداند و میگوید سیب که بالا میرود هزار چرخ میخورد و بغفلت میگذراند و میگوید همین نحو
بوده.
حَتَّی عَفَوْا یعنی سیر میشوند از مال و جاه و کثرت اتباع وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ پدران ما هم یک روز ضرر یک روز
نفع، یک روز خوش یک روز ناخوش، یک روز فقیر یک روز غنی در هر حال که باشد ما دست از اعمال زشت خود برنمیداریم و
گوش بکلمات انبیاء و ائمه و علماء نمیدهیم و مشغول کار خود میباشیم.
صفحه 214 از 258
فَأَخَ ذْناهُمْ بَغْتَۀً یک دفعه زلزله میشود چندین هزار تلفات میدهد، بام میآید چندین هزار هلاك میشوند، وباء و طاعون و مرگ فجأه
و سکته و امراض علاج ناپذیر مثل سرطان و فشار و قند و غوره و رماتیسم و تصادفات میآید که دیگر أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 397
چارهاي نیست و حال آنکه وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ اصلا درك نمیکنند و توجه ندارند و اینها را تصادفات طبیعت میشمارند و خشم طبیعت
نام میگذارند و ابدا متوجه غضب الهی نیستند و مستند باعمال زشت خود نمیدانند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 96 ] ..... ص : 397
( وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ( 96
و اگر محققا اهل شهرستانها و آبادیها ایمان آورده بودند و تقوي داشتند ما هم براي آنها باز کرده بودیم برکات از آسمان و زمین
را و لکن تکذیب کردند ما هم آنها را گرفتیم بآنچه کسب میکردند.
این آیه شریفه منوط فرموده برکات را بدو امر یکی ایمان و دیگري تقوي و قسمت میشوند مکلفین بچهار قسمت: ایمان و تقوي هر
دو باشد و هیچکدام نباشد ایمان باشد و تقوي نباشد و بالعکس، در این آیه شریفه منوط فرموده برکات را بقسمت اول و در معناي
برکات بعضی گفتند مراد نزول باران است از آسمان و خروج نباتات است از زمین و بعضی گفتند مراد استجابت دعاء است از
آسمان و قضاء حوائج است در زمین و بعضی گفتند تیسیر امور است و زیادي مال و منال، لکن نظر به اینکه ما مشاهده میکنیم که
این نعم الهی شامل حال مؤمن و کافر، متقی و فاسق علی السواء است بلکه کفار و فساق بیشتر مشمول میشوند چنانچه میفرماید وَ لَوْ
لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِ دَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّۀٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها
یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ زخرف آیه 32 و 33 و 34 ، و نیز میفرماید وَ لا
یَحْسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172 ، و غیر اینها از
آیات. ص: 398
و تحقیق کلام اینست که این نعم الهی را اهل ایمان و تقوي وسیله عبادت و مصرف اطاعت میکنند و شکرگزار هستند و از جانب
خداوند میدانند که اسم آن دنیاي بلاغ است این نعم براي آنها مبارك است و برکات بر او صادق است و لکن کفار و فساق چون
وسیله معاصی و ظلم و تعدیات و فسق و فجور و طغیان و کفر قرار میدهند اینها نقمت است و باعث زیادتی عقوبت و عذاب آنها
است پس از این بیان شرح آیه معلوم میشود.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري لو امتناعیه است زیرا اهل القري در امم سابقه که بعذاب الهی گرفتار شدند نه ایمان داشتند و نه تقوي آمَنُوا وَ
اتَّقَوْا گفتیم تقوي مراتبی دارد: تقواي از عقائد فاسده، تقواي از اخلاق رذیله، تقواي از کبار معاصی تقواي از کلیه معاصی، تقواي
از اموري که باز میدارد انسان را از عبادات یا از ذکر خدا یا از توجه بخدا و امثال اینها و در اینجا مراد اولی نیست زیرا مفاد آمنوا
است نفس ایمان تقواي از عقائد فاسده است بلکه مراد تقواي از معاصی کبیره است زیرا صغار معاصی معفو است بنصّ قرآن إِنْ
تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ نساء آیه 35 ، لکن درجات مختلف میشود لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ
سعادت و آخرت را حیازت کرده بودند نه در دنیا بهلاکت و عذابها گرفتار شده بودند و نه در آخرت بعقوبات میافتادند وَ لکِنْ
کَذَّبُوا تکذیب انبیاء کردند و ایمان نیاوردند فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ تقوي نداشتند و فسق و فجور و معاصی الهی و ظلم از آنها
صادر میشد و کسب میکردند.
سؤال- در این آیه دو قسمت از چهار قسمت بیان شده که اگر ایمان و تقوي با هم توأم میشد مورد برکات و چون هیچ کدام را
نداشتند مورث هلاکت، اما دو قسمت دیگر ایمان بدون تقوي یا بعکس مورد چه معامله میشدند. أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
صفحه 215 از 258
ج 5، ص: 399
جواب- اما تقواي بدون ایمان که غلط صرف است زیرا هیچ عملی بدون ایمان صحیح نیست بلی ترك معاصی موجب تخفیف در
عذاب میشود، و اما ایمان بدون تقوي اگر معاصی باعث زوال ایمان نشود و مورد عفو یا شفاعت یا توبه یا مغفرت شود نجات و الّا
بمقدار معاصی دنیا و آخرت گرفتار و بواسطه ایمان عاقبت بهشت و نجات است و اللَّه العالم.
[سوره الأعراف ( 7): آیات 97 تا 99 ] ..... ص : 399
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُري أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ ( 97 ) أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُري أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُ حًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ( 98 ) أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ
( اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ ( 99
آیا پس از این قضایا و بلیات و عذابهایی که بر مشرکین و عصات امم سابقه وارد شد ایمن هستند کفار و مشرکین و عصات
شهرستانها و آبادیها عذاب الهی را که شبانه در بسترهاي خواب افتادهاند بگیرد آنها را در حالی که در خواب باشند، و آیا ایمن
هستند که بیاید آنها را در روز در حالی که مشغول بلعب و زخارف دنیا باشند، آیا پس از این ایمن هستند از مکر الهی پس ایمن
نیستند از مکر خدا مگر قوم زیانکارها.
أَ فَأَمِنَ فاء تفریع است دلالت بر تأخیر میکند. اشاره بآیات سابقه راجعه بقوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب که هر کدام
بعذابهاي مختلف هلاك شدند آیا با این کیفیت باز ایمن هستند این مشرکین و کفار و فساق امت پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم که مراد از اهل القري تا دامنه قیامت است زیرا سنۀ الهی تغییر پذیر نیست وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّۀِ اللَّهِ تَبْدِیلًا احزاب آیه 62 ، بخصوص
بتعبیر لن که براي نفی تأبید است چگونه میتوان ایمن شد أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بأس عذاب است که عبارت از نزول بلاء است مثل غرق،
زلزله، صیحه، صاعقه، خسف و امثال اینها ص: 400
بیاتا عبارت از بیتوته در شب است جایی که شب در آنجا بمانند وَ هُمْ نائِمُونَ در حال خواب چنانچه در بسیاري از امم سابقه عذاب
شب نازل شد مثل قوم لوط و شعیب و غیرهما.
أَ وَ أَمِنَ عطف با فامن است لذا بواو عطف داده که ترتیب در او ملاحظه نشده و تقدیم و تأخیر ندارد اهل القري تکرار این کلمه
براي تسجیل و تثبیت و تأکید است و الّا میتوان گفت ا و امنوا أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی مثل غرق قوم نوح و فرعونیان و صیحه و صاعقه
و غیر اینها بر امم سابقه وَ هُمْ یَلْعَبُونَ لعب بازي گریست و مراد اشتغال بدنیا است و تحصیل متاع چنانچه در جاي دیگر میفرماید وَ
مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ انعام آیه 32 إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 38 اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ
الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَۀٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ حدید آیه 19 ، بالاخره دنیا یک خوابی بیش نیست چنانچه
گذشت که حضرت نوح بملک الموت فرمود با اینکه دو هزار و پانصد سال عمر کرد مثل اینست که انسان از آفتاب بسایه رود.
أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فاء تفریع پس از این نوع پیشآمدها که انسان در معرض این بلاها هست چگونه ایمن میشود از مکر الهی و مراد از
مکر خدا عقوبت و عذاب است در حال غفلت و اشتغال بدنیا که اصلا در فکر مرگ و این نوع پیشآمدها نیستند با اینکه تمام آنی
الحصول است دقیقهاي تأخیر و تقدیم ندارد که مفاد فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَۀً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ گذشت در آیات قبل.
فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ زیرا اگر کسی ایمن نباشد درصدد علاج برمیآید بایمان و توبه و ترك معاصی و توجه بحق و
انابه و دعا و امثال اینها پس کسانی که ایمن هستند خسران دنیا و آخرت نصیب آنها است.
اشکال- مسلما انبیاء و اولیاء و صلحاء و اتقیاء از مکر الهی ایمن هستند ص: 401
و هیچگونه عذاب دنیوي و اخروي بآنها متوجه نخواهد شد و آیه منحصر میکند ایمنی از مکر الهی را بقوم خاسرین.
جواب- ایمنی از مکر الهی دو قسم است: یکی آنکه کاري نکرده که مستحق عذاب شود و از ترس خدا نزدیک معصیت نمیرود و
صفحه 216 از 258
بلسان عوام میگویند ندزد و نترس، و دیگر هزار گونه معاصی و ظلم و کفر و شرك و طغیان و سرکشی دارد اگر ایمن باشد از مکر
الهی این خود یکی از معاصی کبیره مثل یأس من روح اللَّه است و این در معرض هر گونه عذابی دنیوي و اخروي هست و مستحق
عذاب و بلا هست این نباید ایمن باشد و اغلب اینها منکر معاد و عذاب بلکه منکر توحید و نبوت و سایر عقائد هستند و چه
خسرانیست بالاتر از این.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 100 ] ...... ص : 401
( أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ ( 100
آیا خداوند هدایت نفرمود کسانی که از پیشینیان در زمین سکونت کردند و از آنها گرفته شد و بعذاب الهی هلاك شدند با اینکه
آنها اهل زمین بودند و دعواي مالکیت میکردند و خیال میکردند که همیشه هستند بتحقیق اگر مشیت ما تعلق بگیرد که اینها را هم
بآن عذابهاي امم سابقه بواسطه معاصی و ذنوب گرفتار کنیم و قلوب اینها را مهر کنیم پس از آن اینها گوش شنوا نداشته باشند أَ وَ
لَمْ یَهْدِ استفهام تقریري است یعنی هدایت کردیم و قضایاي امم سابقه را گوشزد آنها نمودیم و رسول بر آنها فرستادیم و کتاب
نازل کردیم و آنچه صلاح دنیا و آخرت آنها بود بیان کردیم و آنچه که باعث هلاکت دنیا و آخرت آنها بود منع فرمودیم و
بالجمله تمام اسباب هدایت را براي آنها مهیّا نمودیم.
لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ کسانی که فعلا روي زمین ساکن هستند بجاي سابقین ص: 402
از کفار و مشرکین، و تعبیر بارث بمناسبت اینکه ملکیت آنها زائل شد و فعلا در تصرف اینها است چنانچه مالکیت مورث زائل
میشود و بملکیت وارث در می آید و از این باب است وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حدید آیه 10 ، که تمام ملکیتها از بین میرود
. و فقط مالک خداوند است لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ سوره مؤمن آیه 16
مِنْ بَعْدِ أَهْلِها که سابقین هم مثل شما ساکن بودند و خود را مالک میدانستند چه شدند مِنْ بَعْدِ أَهْلِها بعضی توهم کردند که من
زائده باشد یعنی بعد اهلها و لکن مکرر گفتهایم کلمه زائده در قرآن نیست پس معنی اینست که از بعد از هلاکت آنها بشما رسید.
أَنْ لَوْ نَشاءُ ان مخففه از مثقله است یعنی بدرستی که اگر بخواهیم زیرا نه قدرت ما کاسته شده و نه نظر ما و حکمت ما تغییرپذیر
است أَصَ بْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ همان نحوي که آنها را بسبب ذنوب آنها هلاك کردیم شما را هم بگناهانتان بگیریم وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ
همان نحوي که آنها بواسطه کثرت معاصی دلهاي آنها سیاه شد و قساوت گرفت و ختم شد که کور و کر و لال شدند شما هم
چنین شوید که مفاد خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ بقره آیه 16 است که شرحش در مجلد اول گذشت فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ دیگر نمیشنوند که
مفاد علی سمعهم بقره آیه 6 است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 101 ] ..... ص : 402
تِلْکَ الْقُري نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَ ذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَ ذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ
( الْکافِرِینَ ( 101
این قري و شهرستانها است که ما براي تو قصّه آنها را از خبرهاي مهمّ آنها و هلاکت آنها بیان کردیم و هرآینه بتحقیق آمدند آنها
، را پیغمبران آنها با معجزات و براهین و ادله واضحه و آنها نبودند که ایمان آورند بسبب آنکه أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 403
تکذیب نمودند از انبیاء قبل این نحو خداوند قلوب کفار را طبع میکند و سیاه میگرداند و قسیّ میفرماید.
تلک القري اشاره بآیات قبل راجعه بقوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط اصحاب مدین، اصحاب ایکه نَقُصُّ عَلَیْکَ قصّه حکایت
صفحه 217 از 258
گذشتگان است و این دو قسم است یک قسم رومان براي سرگرم کردن طرف مقابل است مثل قصّه رستم و حسین کرد و شاهدخت
و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون و امثال اینها که هیچ حقیقت ندارد و مجرد بافتن و پرداختن است، و یک قسم براي تنبه و معرفت
و تشویق و تحذیر است که مطابق با واقع و حقیقت است مثل قصص انبیاء و علماء و مؤمنین و کفار و مشرکین که خداوند در کتاب
مبین بیان فرموده و ائمه علیهم السّلام ذکر فرموده و علماء ضبط نموده و در کتب خود ثبت فرمودهاند و خداوند در بسیاري از سور
قرآنی از امم سابقه بیان فرموده مِنْ أَنْبائِها نبأ اخبار مهمه است و از این جهت انبیاء را نبیّ گفتند چون اخبار مهمه از جانب خداوند
القري است که در این سوره مبارکه یک یک را اشاره فرموده وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ نوح، هود، « ها » بآنها رسیده، مرجع ضمیر
صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و غیر اینها و این رسل گاهی اضافه میشود بخدا میگویی رسل اللَّه باعتبار اینکه مرسل خداوند است و
گاهی اضافه میشود بامّت: موسی رسول یهود، عیسی پیغمبر نصاري محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر و رسول مسلمین.
بالبیّنات با معجزات باهرات و ادله واضحات و براهین قاطعات و حجج ظاهرات فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا ممکن بود بفرماید فما آمنوا لکن
تأکید در اینکه در مقام نبودند و خیال ایمان آوردن در قلوب آنها خطور نمیکرد بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ بسبب آن تکذیبهایی که قبلا
از انبیاء کرده بودند کانّه گردن آنها بار شده بود که هر چه معجزات را مشاهده کنند ایمان نیاورند. أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 404
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ
. مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ اعراف آیه 185
[سوره الأعراف ( 7): آیه 102 ] ..... ص : 404
( وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ( 102
و نیافتیم ما از اکثر آنها از وفاء بعهد و محققا یافتیم اکثر آنها را هراینه فاسقین وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ مفسرین در معناي عهد
اختلاف کردند و معانی زیادي براي عهد کردند که هیچکدام آنها مناسب با مقام نیست بلی هر کدام در مقام خود مناسب است
مثل عهد الهی أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ یس آیه 60 وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ بقره آیه 119 وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ طه آیه
114 ، و امثال اینها و مثل وصیت و دستورات الهی و وعدههاي انبیاء در اطاعت بمثوبات و در معصیت بعقوبات و غیر اینها ولی
مناسب با مقام قراردادهایی بود که کفار و مشرکین با انبیاء مینمودند که اگر فلان معجزه را آوردي یا فلان بلاء را رفع کردي ما
ایمان میآوریم پس از آن تخلف میکردند مثل آیه شریفه لَئِنْ کَشَ فْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ فَلَمَّا کَشَفْنا
عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ اعراف آیه 134 و 135 ، و غیر این از آیات.
وَ إِنْ وَجَدْنا ان مخففه از مثقله است یعنی محققا یافتیم أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ضمیر هم بهمان کفار و مشرکین راجع است و اینها دو قسم
هستند اکثر آنها فاسق و کمی از آنها غیر فاسق و بالجمله کفر و فسق دو صفت خبیثه است متخالفین هستند کفر مقابل ایمان و فسق
مقابل عدل قد یجتمعان و قد یفترقان اکثر کفار هم کافر و هم فاسق هستند و قلیلی از کفار کفر دارند ولی عدل فی مذهبه با کسی
، کاري ندارند و اعمال قبیحه از آنها صادر نمیشود و بکسی ظلم نمیکنند، و اما اهل ایمان اکثر أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 405
فاسق و اقل قلیل عادل، و نسبت بین کفر و فسق و ایمان و عدل و کفر و عدل و ایمان و فسق عموم من وجه است.
اشکال- حکماء گفتند (عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود) جواب- عدم و جدان مثل من و شما است نه عدم و جدان خداوند
عالم بلکه چون وجود ندارد علۀ عدم و جدان است زیرا علم او بهمه چیز احاطه دارد وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً طلاق آیه
صفحه 218 از 258
12 ، بلکه عین ذات است و غیر متناهی
[سوره الأعراف ( 7): آیه 103 ] ...... ص : 405
( ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الْمُفْسِدِینَ ( 103
پس از آن انبیاء سلف از نوح تا شعیب که ذکر آنها گذشت فرستادیم و مبعوث کردیم موسی را با معجزات باهرات بسوي فرعون و
سران قوم فرعون پس ظلم کردند بآن آیات و معجزات پس نظر کن یا رسول اللَّه چگونه بوده عاقبت فساد کنندگان.
ثُمَّ بَعَثْنا بعث برانگیختن است یعنی فرستادیم چون فرستادهگان خدا برانگیخته میشوند بر امتهاي خود میگویی آنها مبعوث برسالت
شدند من بعدهم ضمیر هم ممکن است راجع بانبیاء باشد مثل نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، و ممکن است بامم آنها باشد که هر
کدام بعذابهاي الهی هلاك شدند موسی حضرت موسی را موسی گفتند چون مو در لغت عبرانی بمعنی ماء است که آب باشد و
سی بمعنی شجر است چون حضرتش را از روي آب و شجر التقاط کردند موسی نام نهادند و عمر شریفش بعضی گفتند دویست و
چهل سال بوده و بعضی دویست و بیست سال و در تیه از دنیا رفت و قبل از او هارون رحلت نمود و فتح بدست یوشع ابن نون
وصی حضرت موسی شد و یوشع پسر خواهر موسی بود ص: 406
و بین موسی و حضرت ابراهیم پانصد سال فاصله بود و موسی و هارون پسران عمران پسر بصهر بوده و این غیر عمران پدر مریم
است و بین این دو عمران هزار و هشتصد سال فاصله بوده و پدر مریم عمران پسر ناتان بوده.
بآیاتنا آیات معجزات محیّرة العقول حضرت موسی که میفرماید فِی تِسْعِ آیاتٍ نمل آیه 13 ، مثل عصاء اژدها شدن، ید و بیضاء،
نزول بلیات بر قوم فرعون که در آیه 130 میآید فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ و مثل انفلاق بحر بعصاء
دوازده جاده و خروج دوازده چشمه آب از سنگ بضرب عصا، نزول منّ و سلوي و غیر اینها.
إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ سلاطین مصر را فرعون میگفتند فراعنه، سلاطین روم را قیصر میگفتند قیاصره، سلاطین ایران را کیسر میگفتند
کیاسره مثل:
کیکاوس و کیخسرو و مراد سلطان عصر موسی فرعون است و گفتند نام او ولید بن مصعب بوده و همان فرعون زمان حضرت
یوسف بوده و روزي که حضرت یوسف داخل مصر شد تا روزي که حضرت موسی برسالت داخل مصر شد چهار صد سال بوده، و
ملاء بزرگان قوم و رؤساء و امراء و دربانان فرعون هستند.
فَظَلَمُوا بِها ظلم بآیات و معجزات اینست که آنها را حمل بسحر کنند و اثر بر آنها بار نکنند چنانچه ظلم بحق انکار حق است و حمل
بر باطل و ظلم بانبیاء تکذیب آنها است و آنها را ساحر و جادوگر و مجنون بشمارند.
فَانْظُرْ بنظر عبرت و بچشم قلب کَیْفَ کانَ چگونه بوده است عاقِبَۀُ الْمُفْسِدِینَ ممکن است مراد از مفسدین همان فرعون و قوم او
باشند که بعد از آن بلاها که متوجه آنها شد عاقبت بغرق هلاك شدند، و ممکن است تمام کفار امم سالفه باشند که تماما
بعذابهاي مختلف هلاك شدن مثل زلزله، خسف، صاعقه، صیحه و غیر اینها وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ در همین سوره آیه 125 و قصص آیه
83 ص: 407
. وَ الْعاقِبَۀُ لِلتَّقْوي انبیاء آیه 132
[سوره الأعراف ( 7): آیه 104 ].... ص : 407
( وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ( 104
و فرمود حضرت موسی (ع) خطاب بفرعون اي فرعون محققا من فرستاده و رسولم از طرف پروردگار جمیع عالمیان.
صفحه 219 از 258
وَ قالَ مُوسی اولین دعوت موسی علیه السّلام دعوي رسالت بود چنانچه تمام انبیاء چنین بودند.
اشکال- تمام انبیاء اولین دعوت آنها دعوت بتوحید بوده و مسلما رسالت دومین عقائد بلکه سومین عقائد است توحید، عدل، نبوت.
جواب- دعوت بتوحید تبلیغ است که باید رسول ابلاغ کند و این فرع ثبوت مبلّغ است تا رسالت او ثابت نشود چگونه تصدیق او را
میتوان کرد و تبلیغات او را پذیرفت.
یا فرعون و فرعون اول کسیست که او را دعوت فرمود زیرا اگر او ایمان میآورد قوم هم بمتابعت او ایمان میآوردند إِنِّی رَسُولٌ من
براي تو پیغام آوردهام از کجا مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ این جمله مشتمل بر دو دعوي است یکی رسالت خود و یکی از جانب ربّ العالمین،
و فرعون منکر وجود ربّ العالمین بوده چه رسد که رسول او را قبول کند چنانچه میگوید وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ شعراء آیه 22 ، و نیز
میگوید فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی طه آیه 51 ، و نیز میگوید لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِي لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ شعراء آیه 28 ، و نیز میگوید
ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِي قصص آیه 28 ، لذا بر حضرت موسی است اثبات هر دو دعوي باقامه معجزه که هم دلیل است بر وجود
قادر متعالی که بر هر چیز که از قدرت بشر خارج است توانا است و هم بدست موسی جاري شود که دلیل بر رسالت او است أطیب
البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 408
اشکال- حضرت موسی مبعوث بر تمام قبطیان و بنی اسرائیل و غیر آنها بود و در اینجا فقط میفرماید إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ.
جواب- اولا اثبات شیء نفی ما عدا را نمیکند و ثانیا ابتداء مأموریت موسی دعوت فرعونیان بوده سپس دیگران لذا میفرماید:
[سوره الأعراف ( 7): آیه 105 ] ...... ص : 408
( حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ ( 105
سزاوار است بر اینکه نگویم بر خداوند جز حق بتحقیق آمدم شما را با دلیل واضح از پروردگار شما پس رها کن با من بنی اسرائیل
را.
حقیق یعنی مثل منی که از ترس از شماها فرار کردم از آنکه میخواستید مرا بکشید و فعلا با این دولت دیکتاتوري و قلدري شما با
یک نفر برادر آمدهام بدون اسباب و وسائل که شما را دعوت کنم براه حق و صراط مستقیم سزاوار است عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ
إِلَّا الْحَ قَّ و تا امریّه الهیه نبود و از طرف او نیامده بودم جرئت اینکه رو بشما بیایم نداشتم این خود یک دلیل واضحی است بر
حقانیت من با اینکه باین اندازه اکتفاء نکردم بلکه قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّکُمْ با دلیل روشن و حجت قاطع و برهان واضح آمدهام،
ببیّنه مراد جنس معجزه و دلیل است نه اینکه تاء وحده باشد تا اشکال شود که حضرت بیش از یک معجزه داشت بلکه با تعدد هم
سازش دارد.
توضیح کلام- اینکه بر اثبات مطلب حقی یک دلیل قطعی که قابل هیچ شک و ریبی نباشد کافیست چه دلیل عقلی مستقل یا نصّ
کلام اللَّه یا نصّ خبر متواتر یا قطعی الصدور یا ضرورت یا برهان حسّی که یکی از آنها اقامه معجزه است کافی است، و اما ازدیاد
ادله باعث این میشود که مطلب واضحتر و حجت تمامتر ص: 409
و حق روشنتر میشود مثلا علامه حلی (ره) در الفین دو هزار دلیل هزار عقلی و هزار نقلی در باب امامت اقامه فرموده با اینکه
معجزات صادره از قبور ائمه هدي و از توسلات بآنها علیهم السّلام از کرور هم میگذراند.
فَأَرْسِلْ خطاب بفرعون است معی که من آنها را با خود ببرم بنی اسرائیل که از دوازده سبط اسحق و فرزندان یعقوب بودند فرعونیان
سه قسمت کرده بودند: اطفال آنها را ذبح میکردند و زنهاي آنها را بکنیزي میبردند که معنی وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ است و مردان آنها
را باعمال شاقه مثل حمالی و بنائی و فعلگی و چوبکنی و کناسی و امثال اینها میگماشتند و این بلاء عظیمی بود.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 106 ] ..... ص : 409
صفحه 220 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 106 ] ..... ص : 409
( قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَۀٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ( 106
فرعون گفت بحضرت موسی که اگر تو با بیّنه و دلیل آمدهاي پس آیت و برهان خود را اقامه کن اگر هستی از راستگویان.
قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَۀٍ آیۀ نشانه است و آن فعلی است از افعال الهی که از تحت قدرت بشر خارج است و از این جهت تعبیر
بمعجزه میکنند که دیگران عاجز هستند، و در مفهوم معجزه و فرق بین آن و کرامت اینست که اگر مقرون بدعوي باشد معجزه
است و اگر نباشد کراماتش نامند مثل کراماتی که از ذراري ائمه (ع) و اصحاب آنها و از علماء اعلام و از قبور مطهره آنها صادر
شده، و تعبیر معجزه بآیۀ براي اینست که اگر کسی پیغامی براي کسی بدهد بکسی باید یک نشانی که میان آنها هست باو بدهد که
معلوم باشد این از جانب او آمده سر خود نیامده فَأْتِ بِها چه نشانی داري إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ پس بیاور آن نشانی را نکتۀ-
باصطلاح معروف است شاهد نطلبیده مجروح است انبیاء در مقابل امۀ بعد از مطالبه آنها باید اقامه معجزه کنند زیرا بسا اشخاصی
که بمجرد دعوي نبوت ص: 410
قطع بصدق پیدا میکنند از خصوصیاتی که در طرف مشاهده کردند مثل حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و علیا علیّه خدیجه که
بمجرد دعوي حضرت رسالت پذیرفتند و احتیاج باقامه معجزه نداشتند بلکه بسیاري بواسطه اخلاق حمیده آن حضرت ایمان آوردند
و در انبیاء بوده چنین افرادي مثل لوط نسبت بابراهیم و هارون نسبت بموسی و امثال اینها
[سوره الأعراف ( 7): آیه 107 ] ..... ص : 410
( فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ ( 107
پس انداخت موسی عصاي خود را پس ناگاه آن عصا اژدهایی بسیار ظاهر و هویدا شد.
فَأَلْقی عَصاهُ در موضوع این عصا گفتند عصائی بود که حضرت آدم از بهشت آورده بود و بمیراث یدا بید در انبیاء سیر داشت تا
بحضرت شعیب رسید و جزو ودایع انبیاء بود بضمیمه عصاهاي هر یک یک انبیاء که چهل عصا نزد شعیب بمیراث رسیده بود
موقعی که حضرت موسی را استیجار نمود براي گوسفندان باو گفت یکی از این عصاها را بردار براي گوسفند چرانی این عصا
بدست موسی آمد شعیب از از او گرفت و در میان عصاها گذاشت و گفت یکی را بردار همین عصا آمد تا سه مرتبه و این در
دست انبیاء سیر کرد تا بدست پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسید و از او بامیر المؤمنین علیه السّلام و جزو ودایع امامت
شد و الآن خدمت حضرت بقیۀ اللَّه (عج) است و پس از ظهور در دست مبارك آن حضرت است و آثار بسیار از او ظاهر میفرماید،
و اصلا درباره عصا دست گرفتن اخبار بسیاري داریم حتی دارد
من بلغ الاربعین و لم یتعصّ فقد عصی
بخصوص از لوز مرّ اگر باشد و بالاخص براي مسافرت که در خبر است از امیر المؤمنین از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم فرمود
(من خرج فی سفر و معه عصا من لوز مرّ آمنه اللَّه من کلّ سبع ضار و من کلّ لصّ ص: 411
عاد و من کل ذات حمۀ حتی یرجع الی اهله و منزله و کان معه سبعۀ و سبعون من المعقبات یستغفرون له حتی یرجع و یضعها)
، فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ اشکال- گفتند ثعبان مار بسیار بزرگیست که تعبیر باژدها میکنند و جانّ مار کوچکی است که تعبیر بحیّه
میکنند خداوند در یک جا تعبیر بجانّ فرموده کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً نمل آیه 10 ، یک جا تعبیر بحیۀ فرموده فَإِذا هِیَ حَیَّۀٌ تَسْعی طه
آیه 20 در اینجا تعبیر بثعبان کرد جواب- مواقع مختلف بوده موقعی که خداوند امر فرمود موسی را بدعوت فرعون و امر بالقاء عصا
نمود حیّۀ و جانّ شد چون غرض اعطاء معجزه بود، و اما در این مقام غرض اظهار معجزه و تهدید و تخفیف و تعجیز فرعونیان بود
صفحه 221 از 258
حتی گفتند بقدري عظمت داشت که شفتین خود را بدو طرف قصر فرعون گذاشت که قصر را با آنچه در قصر است بلع کند
چنانچه سحر سحره فرعون را بلعید، و کلمه مبین شاید اشاره بهمین عظمت بوده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 108 ] ...... ص : 411
( وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ ( 108
پس بیرون نمود دست خود را پس ناگاه آن دست روشن شد که تمام نظّار مشاهده کردند.
وَ نَزَعَ یَدَهُ نزع بمعنی اخراج و اظهار است و اخراج و اظهار است و اخراج فرع ادخال است و اختلاف کردند که آیا ادخال در جیب
یعنی در بغل خود کرد یا در کمّ که آستین باشد لکن بقرینه آیه شریفه اسْلُکْ یَدَكَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ قصص
آیه 32 ، دخول در جیب که گریبان باشد و خروج از جیب است و احتمال کم مدرکی ندارد.
فَإِذا هِیَ ضمیر هی بید برمیگردد لکن مراد کف دست از سر انگشتان ص: 412
تا بند دست که در باب تیمّم و در باب سجده لازم است نه تا مرفق و عضد زیرا آنها در کم مستور است نمیشود بیرون آورد مگر
اینکه آستین را بالا زنند.
بیضاء از ماده بیاض و ابیض است بمعنی سفید لکن در این مقام مراد نور و روشنایی است که گفتند نورانیتش اشدّ از نور شمس
بوده که غالب بر نور شمس شد و از شدّت نور نمیتوان در آن نگاه کرد چنانچه در چشم خورشید هم نمیتوان نظر نمود للناظرین
مراد جلساء مجلس فرعون و اتباع او بودند که تمام چشمها خیره شد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 109 ] ..... ص : 412
( قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ ( 109
گفتند بزرگان قوم فرعون محققا این شخص هراینه جادوگریست بسیار دانا.
نظر به اینکه در عصر فرعون سحره و جادوگران بسیار بودند و کارهاي غریب و عجیب میکردند و قوم فرعون با اینکه فهمیدند که
این عصا و بیضاء معجزه بود و حضرت موسی فرستاده خداوند است چنانچه در حق آنها میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ
نمل آیه 13 ، که این را کفر جحودي میگویند مع ذلک قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ نظر به اینکه اگر ایمان بیاورند این دستگاه سلطنتی
و دربار دولتی و مکنت و ریاست و تسلط بر بنی اسرائیل از دست آنها گرفته میشود گفتند إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ سحر در شریعت
اسلامی بلکه در جمیع شرایع از محرمات و معاصی بسیار بزرگ است حتی دارد
(الساحر کالکافر)
(و اخر عهده الی الاسلام)
و اقسام زیادي دارد یک قسمش شعبده و تمویه است که چیزي را بنظر چیز دیگر مینماید گفتند که حضرت موسی علیه السّلام
ساحر است، و یک قسم تفرقه بین زوج و زوجه و احداث ضرر است که سحره در زمان سلیمان شیاطین مینمودند و قضایاي هاروت
و ماروت، و شرح و اقسام سحر را در سوره بقره مفصلا بیان کردیم ص: 413
و علیم صفت مشبّهه دلالت بر زیادتی علم دارد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 110 ] ..... ص : 413
( یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ ( 110
صفحه 222 از 258
اراده دارد که شما را از زمین خود بیرون کند پس در مورد او چه صلاح میدانید و چه رأي میدهید.
یُرِیدُ اگرچه ابتداء بنظر میآید که مقول قول ملاء باشد و جزو کلام لساحر علیم است لکن مقول قول فرعون است که خطاب بقوم
میکند بقرینه أَنْ یُخْرِجَکُمْ زیرا اگر کلام ملاء بود میگفتند ان یخرجنا مِنْ أَرْضِ کُمْ در تفسیر عیاشی است که از براي آنها هفت شهر
بود، مدائن سبع، و گفتند میخواهد شما را از این مدائن بیرون کند و جایگاه بنی اسرائیل قرار دهد با اینکه این غلط و افتراء محض
بود بلکه مورد عنایات الهی بیشتر میشدند فَما ذا تَأْمُرُونَ مشورت با ملاء قوم چون اینها گفتند ساحر علیم است مشورت نمود که با
او چه معامله باید کرد زیرا حکم بقتل نمیتوانست بکند بواسطه خوفی که از عصا پیدا کرده بود که بسا تمام آنها را هلاك کند و
تصدیق هم نمیکرد چون حمل بسحر کرده بودند متحیر شد که چه کند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 111 ] ..... ص : 413
( قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ ( 111
گفتند نگاهدار موسی و برادرش را و بفرست در شهرستانها همه مجتمع شوند.
قالُوا کلام ملاء قوم فرعون است در جواب قول فرعون که بآنها گفت چه رأي میدهید و همین دلیل است که آیه قبل گفتار فرعون
بوده که اینها جواب دادند بخطاب مفرد ارجه ارج از ماده رجاء است و بمعنی مهلت است نه نگاهداري که بمعنی حبس باشد و در
واقع معنا اینست که از موسی مهلت بگیر ولی نظر بعظمت ص: 414
فرعون تعبیر کردند به اینکه او را مهلت بده نه بگیر و اخاه هارون که برادر موسی بود و باتفاق آمده بودند براي دعوت در واقع
شریک حضرت موسی بود در رسالت بعنوان تبعیت و براي کمک بموسی و اعانت او آمده بود چنانچه در پیشگاه احدیت عرض
کرد قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِي وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ
33 ، و نیز میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً فرقان آیه 37 . و - أَزْرِي وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِي طه آیه 26
در حدیث منزلۀ که از اخبار متواتره بین الفریقین است فرمود
(علیّ منّی بمنزلۀ هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدي).
وَ أَرْسِلْ فِی الْمَ دائِنِ مدائن فرعون هفت شهر بود، از عیاشی حدیث نقل شده مفصل است خلاصه محل شاهد اینست که فرعون
هفت شهر بنا کرد و بین هر شهري نیزار و بیشهها قرار داد و در آنها شیري گذارد موقعی که حضرت موسی آمد شیر نزد موسی
تبسبس کرد و کوچکی نمود و هفت قصر تو در تو داشت حضرت موسی چند مرتبه بوّاب را ندا داد که درب قصر را باز کند
اعتنایی نکرد حضرت موسی فرمود من رسول ربّ العالمین هستم بوّاب گفت رب العالمین غیر از تو کسی را نداشت که با لباس
پشمینه و وضع ناهنجار فرستاده موسی در غضب شد و عصا بدرب زد درب باز شد و یک یک قصرها را بهمین نحو تا نزد فرعون
رفت و دعوت فرمود تا آخر حدیث حاشرین که تمام فرعونیان جمع آوري شوند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 112 ] ..... ص : 414
( یَأْتُوكَ بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ ( 112
بیاورند نزد تو بهر ساحر دانایی.
یَأْتُوكَ فاعل یأتوك کسانی هستند که فرعون فرستاده بود در مدائن که آنها را جمعآوري کنند که لشکریان و نظامیها و شرطهها
باشند. ص: 415
بِکُلِّ ساحِرٍ عَلِیمٍ که در هر شهري هر چه ساحر دانایی هست بیاورند که گفتند هفتاد نفر بودند و مجموع مجتمعین هشتاد هزار لکن
صفحه 223 از 258
ما مدرکی از اخبار بر شماره آنها نداریم و این مطابق قراردادي بود که فرعون با حضرت موسی کرده بود چون بموسی گفت
فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُويً، قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَۀِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی طه آیه 60 و 61 ، که
روز عید آنها بوده که تمام زینت کرده و آماده باشند آنهم در صحراي صاف زلال که پستی و بلندي نداشته باشد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 113 ] ..... ص : 415
( وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ ( 113
و آمدند سحره نزد فرعون گفتند محققا از براي ما اجر و مزدي قرار میدهی اگر بوده باشیم ما غالبین.
از این آیه بضمیمه آیات دیگر استفاده میشود که آمدن سحره و اعمال سحر آنها از روي اکراه و اجبار بوده نه میل و اختیار لذا در
صورت غلبه براي این زحمتها که میکشند در اعمال سحر سؤال میکردند که بما اجر و مزدي منظور میداري وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ
این آمدن سحره غیر از آوردن آنها بوده اجبار براي اعمال سحر بلکه براي سؤال از اجر بوده بقرینه قالوا زیرا اگر آوردن آنها نزد
فرعون بود تفریع بفاء میفرمود فقالوا بود إِنَّ لَنا لَأَجْراً استفهام است یعنی أ إنّ لنا اجرا و سؤال است نه اخبار که خبر دهند که براي ما
اجر هست إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قضیه شرطیه که اگر غلبه با ما شد چیزي نزد تو داریم مزد دهی مثل اینکه در صورت مغلوبیت
مأیوس بودند از اجر و در صورت غالبیت هم مطمئن نبودند لذا سؤال کردند.
ص: 416
[سوره الأعراف ( 7): آیه 114 ] ..... ص : 416
( قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ( 114
در جواب سؤال آنها گفت آري و محققا شما هرآینه از نزدیکان من و جزو درباریان سلطنتی میشوید باضافه اجري که بشما داده
میشود.
از این جمله معلوم میشود که فرعون شدت احتیاج بسحره داشته و این را گفته و وعده داده که سحره هر چه قوت و قدرت دارند
اعمال کنند بطمع جاه و مال و آنها هم اعمال کردند چنانچه بیانش بیاید.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 115 ] .... ص : 416
( قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ ( 115
گفتند سحره بحضرت موسی علیه السّلام آیا شما عصاي خود را میاندازي یا ما بوده باشیم که عصاها و ریسمانهاي خود را بیندازیم.
از این آیه میتوان استفاده کرد که سحره نظر به اینکه متحیر بودند و نمیدانستند که آیا موسی بر حق است و این القاء عصا معجزه
است یا بر باطل است و این سحر است چون موازین معجزه و سحر را کاملا میدانستند و قواعد سحر را در دست داشتند میخواستند
که حضرت موسی ابتداء کند که اگر معجزه است آنها دیگر القاء نکنند و ایمان آورند و اگر سحر است اعمال کنند لذا قالُوا یا
مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ و از آن طرف هم مجبور بودند از جانب فرعون در القاء گفتند وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ.
اشکال- در آیه شریفه إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ توبه آیه 107 بدون حرف ان ناصبه است و در این آیه با ان ناصبه ذکر شده.
جواب- اما در آیه توبه یکی از دو امر است یا عذاب یا قبولی توبه هر دو نیست هر کدام که اراده حق تعالی تعلق بگیرد موافق
حکمت و صلاح و اما در این آیه هر دو واقع میشود سؤال در تقدیم و تأخیر است که کدام یک ابتداء کنیم أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 417
صفحه 224 از 258
اول القاء تو باشد یا القاء ما لذا بتأویل مصدر میرود که القائک و القائنا باشد
[سوره الأعراف ( 7): آیه 116 ].... ص : 417
( قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ ( 116
حضرت موسی فرمود شما القاء کنید پس چون القاء کردند سحر کردند چشمهاي مردم را و آنها را بترس و خوف انداختند و
آوردند بسحر با عظمتی.
قالَ أَلْقُوا اشکال- سحر حرام است چگونه حضرت موسی امر بفعل حرام کرد. مفسرین جوابهایی دادهاند که هیچکدام بنظر تمام
نیست، بعضی گفتند امر تهدیدي است مثل اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ فصلت آیه 40 . بعضی گفتند امر بنحوي است که صلاح باشد و جایز نه
بنحو فساد و حرام و بعضی گفتند تقدیر است یعنی اگر حق با شما است القاء کنید.
و تحقیق در جواب اینست که اینها البته القاء میکردند بامر فرعون حضرت موسی اگر ابتداء کرده بود و اینها فهمیده بودند دیگر
القاء نمیکردند و ایمان میآوردند چنانچه بعد از القاء موسی فهمیدند و ایمان آوردند و حجت بر سایرین فرعون و فرعونیان و عموم
ناس که بعضی گفتند بالغ بر هشتاد هزار بودند تمام نمیشد چنانچه قبلا موسی القاء کرده بود و حمل بر سحر کردند لکن بعد از
القاء آنها و بلعیدن تمام دستگاه آنها بر همه ظاهر و روشن شد و بسیاري ایمان آوردند چون گفتند جمعیت براي مشاهده بالغ بر
هشتاد هزار بود اگرچه بعضی توهّم کردند که جمعیت سحره بالغ بر این مقدار بوده لکن بسیار بعید بلکه محال عادي است که در
مدائن فرعون این اندازه ساحر باشد.
فَلَمَّا أَلْقَوْا عصیّهم و حبالهم که گفتند در جوف عصاها جیفه کرده بودند و ریسمانها را هم ممزوج بجیفه و اینها را بصورت حیوانات
در نظرها جلوه دادند ص: 418
و در میان آفتاب انداختند اینها بحرکت درآمدند.
سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ چنانچه ما مشاهده کردیم که شعبدهباز پنبه را عقرب نمود و ساعت را خورد کرد که تعبیر بچشم بندي میکنند
بلکه در دهان شتر میرفت و از ما تحت او بیرون میآمد و امثال اینها.
وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ مردم ترسیدند و مضطرب شدند و بقدري مهم شد که سحره قسم خوردند فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ
إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ شعراء آیه 44 ، لذا میفرماید وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ میتوان گفت که همچه سحري از زمان آدم الی کنون در عالم واقع
نشده حتی حضرت موسی با آن مقام نبوت و اولو العزمی و با آن معجزه بزرگ که در دست داشت فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَۀً مُوسی
. طه آیه 70 ، که خداوند وحی فرستاد که نترس تو اعلی هستی قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی طه آیه 71
[سوره الأعراف ( 7): آیه 117 ] .... ص : 418
( وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ ( 117
و وحی فرستادیم بسوي موسی اینکه بینداز عصاي خود را چون انداخت بناگاه بلعید تمام آنچه سحره دروغ بسته بودند یعنی بر
خلاف واقع بنظر مردم جلوه داده بودند.
وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وحی القاء در قلب است بتوسط ملائکه در قلوب انبیاء و اما در قلوب مؤمنین الهام میگویند و طرق وحی مختلف
یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ شوري آیه ș است چنانچه میفرماید وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَ
. 50 و 51
أَنْ أَلْقِ عَصاكَ امریّه رسید بموسی که عصا را بینداز پس حضرت موسی انداخت که این جمله در تقدیر است بدلالت جمله قبل
صفحه 225 از 258
یعنی پس از انداختن ص: 419
فَإِذا هِیَ یعنی بمجرد القاء بناگاه آن عصا ثعبانی شد که تمام سحر سحره را تلقف بلعید که در این جمله معجزاتی ظاهر شد: عصا
ثعبان شدن، بلعیدن عصاها و ریسمانها و آنچه سحره آورده بودند و برگشتن بحال عصائی بدون آنکه بزرگ شده باشد و نابود
شدن دستگاه سحره.
ما یَأْفِکُونَ افک دروغی است که بصورت صدق است و هر باطلی که بصورت حق درآید افک است چنانچه عصاهاي سحره و
ریسمانهاي آنها بصورت حیوانات و ساکن را متحرك نماید جلوه داده بودند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 118 ] ..... ص : 419
( فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 118
پس حق واقع شد و آنچه که آنها بودند عمل میکردند باطل شد فَوَقَعَ الْحَقُّ فاء تفریع یعنی پس از آنکه موسی عصا را انداخت و
سحر سحره فرعون را بلعید معجزه بودن عصا و دعوي نبوت موسی ثابت شد، وقوع بمعنی ثبوت است و حق هر امري که مطابق با
واقع نفس الامر است حق است که دعوي نبوت و معجزه عصا باشد که بر حق بوده بر کسانی که حاضر بودند حتی بر خود فرعون
ثابت شد و انکارش از روي جحود بوده وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14 وَ بَطَلَ بطلان مقابل حق است یعنی بر خلاف
نفس الامر که سحر سحره باشد که ما کانُوا یَعْمَلُونَ بطلانش ثابت شد بعلاوه سحر یک علمیست و قواعدي دارد که هر کس
تحصیل کند میتواند عمل کند و نزد خود سحره که داراي علم سحر بودند معلوم و مکشوف بود که حقیقت ندارد بلی نزد جهال
باین علم یک تخیلاتی در اذهان آنها خطور میکند و یکی از علومی که در شریعت اسلام حرام است علم سحر است مگر براي دفع
سحر و معجزه قواعد ندارد و قابل تحصیل نیست و از قدرت بشر خارج است فعل الهیست بدست هر که بخواهد اجراء میفرماید.
ص: 420
[سوره الأعراف ( 7): آیه 119 ].... ص : 420
( فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ ( 119
پس مغلوب شدند فرعونیان و از آن عظمتی که در انظار مردم داشتند افتادند و از آن بزرگی بیرون رفتند و کوچک شدند.
فَغُلِبُوا مغلوبیت بمعنی اینکه دیگر پس از این واقعه نتوانستند عرض اندام کنند در مقابل موسی و حضرت موسی در نظر مردم بزرگ
شد و عظمت پیدا کرد هنالک در این موقع زیرا در اول دفعه فرعون و خواص او مشاهده کرده بودند و عموم مردم اطلاع نداشتند و
بهمان عقیده که بفرعون داشتند باقی بودند و در این موقع آن عقیده سلب شد.
وَ انْقَلَبُوا انقلاب وارونه شدن است وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَۀٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ حج آیه 11 صاغرین صغر بمعنی کوچکی است مقابل کبر که
بمعنی بزرگی است یعنی در نظر مردم کوچک شدند با اینکه قبلا بزرگ بودند و این معناي انقلاب است مسئلۀ- یکی از مطهرات
در شریعت اسلام انقلاب است که خمر برگردد و خلّ شود و این غیر از استحاله است زیرا در استحاله صورت نوعیه تغییر میکند و
لو حقیقۀ جنسیۀ باقی باشد مثل سگ در نمکزار نمک شود جنس او تغییر نکرده جسم است ولی نوع آن تغییر کرده کلب با نمک
دو نوع هستند، اما انقلاب صورت نوعیه باقیست صفت صنفیه او که صفت خمریت او است تغییر کرده، در اینجا فرعون و اتباعش از
نوع آدمیت و بشریت خارج نشدند صفت کبریت و عظمت آنها مبدل شد بصفت حقارت و کوچکی.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 120 ].... ص : 420
صفحه 226 از 258
( وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ ( 120
افتادند سحره در حالی که سجده میکردند اول کسانی که ایمان آوردند بحضرت موسی سحره بودند چنانچه خداوند أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 421
. از قول آنها نقل فرموده إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ شعراء آیه 51
وَ أُلْقِیَ یعنی بخاك افتادند السحرة که این خود یک دلیل محکم است که سحره با اینکه قواعد سحر در دست آنها بود و علم آن را
داشتند فهمیدند که این معجزه است و از باب سحر نیست چنانچه حکماء معجزات عیسی را فهمیدند که از قواعد طبی خارج است و
فصحاء و بلغاء معجزه قرآن را درك زودتر میکنند و یکی از حکمت تنوع معجزات همین است نسبت بهر عصر و زمانی و نسبت
باستعداد هر عصري و غیر اینها از حکم.
ساجدین این سجده اقرار عملیست که ما دست از بتپرستی و فرعون پرستی و سایر چیزهایی که مشرکین پرستش میکنند برداشتیم
و خداپرست شدیم که اولین دعوت موسی و جمیع انبیاء بوده که توحید عبادتی باشد و افضل جمیع عبادات سجده است چنانچه در
قرآن در بسیاري از آیات نهی از سجده بر غیر خدا و امر بسجده بخدا فرمود حتی از شمس و قمر و غیر اینها.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 121 ].... ص : 421
( قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ ( 121
گفتند سحره ایمان آوردیم بپروردگار عالمین.
این کلام اقرار لسانیست که اولین کلمه اسلامیست که اقرار بتوحید باشد قالوا گفتند سحره فرعون و جمیع کسانی که در آن مجمع
حاضر بودند و نظر آنها نه فقط اظهار ایمان بود بلکه ارشاد و هدایت بود که ما حقانیت موسی را درك کردیم شماها هم ایمان
بیاورید چنانچه ما آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ که جمیع عوالم را ایجاد فرموده و هر موجودي را بحدّ کمال خود رسانیده که معناي ربّ است
یعنی مربّی.
ص: 422
[سوره الأعراف ( 7): آیه 122 ] ..... ص : 422
( رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ ( 122
پروردگار موسی و هارون، تخصیص بذکر با اینکه موسی و هارون جزو عالمین هستند و آیه قبل شامل آنها هم بود براي اینست که
هر مخلوقی و مصنوعی دلالت بر وجود خالق و صانع خود دارد و بر علم و قدرت و سایر صفات ربوبی لکن باندازه خود مثلا کاسه
و کوزه دلالت میکنند به اینکه سازنده آنها علم و قدرت بر کاسه و کوزه سازي دارد ولی دلالت بر طیّاره و رادیو سازي نمیکند و
چون انبیاء و اوصیاء اشرف از تمام مخلوقات حتی از ملائکه و عالم مجردات و کروبیین و مظهر جمیع صفات کمال حق هستند بنحو
اتمّ اکمل لذا تخصیص بذکر دادند که خداوندي که همچه قدرتی بموسی عنایت فرموده ما ایمان باین خدا آوردیم بدون پروا و
تقیه از فرعون و از خودگذشتهگی بالصراحه گفتند و سجده کردند که عملا هم نشان دادند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 123 ].... ص : 422
( قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَۀِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ( 123
گفت فرعون بسحره که ایمان آوردید پیش از آنی که من اذن و اجازه بدهم بشما محققا این عمل شما هراینه از مکري بود که با
صفحه 227 از 258
موسی قرار داده بودید در مدینه که میخواستید اهل مدینه را از مدینه خارج کنید زود باشد که بدانید.
قالَ فِرْعَوْنُ این کلام فرعون مشتمل بر چند جملۀ است: 1- اینکه تا من اذن و اجازه نداده بودم چرا ایمان بموسی آوردید و این
اعتراض بر حسب ظاهر بسیار فاسد و باطل است زیرا ایمان امریست قلبی بعد از آنی که انسان قطع پیدا کرد بخصوص از روي دلیل
و مشاهده معجزه قهرا ایمان پیدا میکند اختیاري نیست که احتیاج باذن داشته باشد لکن بعید نیست که نظر فرعون باین بوده که
ص: 423
حضرت موسی اولا درخواست کرد از فرعون و فرمود أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ شعراء آیه 16 ، و عدّه بنی اسرائیل هم بسیار بودند
متجاوز از صد هزار فرعون هم مطالبه معجزه کرد چنانچه در چند آیه قبل بیان شد بعد از آنی که حضرت فرمود فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی
إِسْرائِیلَ فرعون قالَ إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَۀٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ کانّه ملتزم شد که اگر موسی اقامه معجزه کرد بنی اسرائیل را
رها کند و چون اقامه فرمود حمل بسحر کرد اینک که سحره تصدیق کردند معجزه موسی را خواست که مردم را اغفال کند بسحره
گفت آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ یعنی پیش از آنی که من تصدیق کنم چرا شما تصدیق کردید و این یک مکري بود که شما با
موسی مکر کردید إِنَّ هذا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَۀِ قبلا در مدینه این تقلب و قرارداد را کرده بودید لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها که بنی
اسرائیل باشند زیرا اگر جمعیت بنی اسرائیل را رها کند مدینه خالی میشود.
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ تهدید است که زود بدانید که با شما چه معامله خواهم کرد بلکه سحره خائف شوند و از ایمان بموسی منصرف
گردند سپس بیان میکند که چه خواهم کرد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 124 ]....ص : 423
( لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ( 124
هراینه البته جدا میکنم دستها و پاهاي شما را بر خلاف یکدیگر دست راست با پاي چپ یا دست چپ با پاي راست و پس از این
البته شما را بدار میزنم همه شماها را.
لَأُقَطِّعَنَّ لام تأکید و نون تأکید که تأکید در تأکید است أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ اگر کلمه بعد نبود مفادش این بود که تمام دست و
پاهاي شما را قطع میکنم لکن کلمه مِنْ خِلافٍ یعنی دست و پا مخالف یکدیگر باشد یک دست أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 424
و یک پا که از جهت یمین و یسار مخالف باشند تا اینجا ممکن بود که اینها زنده بمانند سپس تهدید بقتل میکند آنهم اشدّ انحاء
قتل لذا گفت ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ زیرا صلیب در سابق بکمر میبستند و بالاي دار از گرسنهگی و تشنهگی باقی بود تا بمیرد چنانچه ابن زیاد
ملعون میثم تمّار را دست و پا و زبان او را قطع کرد و بردار زد تا بر سر دار جان داد.
اجمعین بعضی گفتند لفظ اجمعین براي تأکید است لکن بعید نیست که چون ابتداء توجه خطاب فرعون بسحره بود اگر لفظ
اجمعین نبود تهدید فرعون فقط بآنها بود این کلمه اجمعین دلالت میکند که تمام شماها که بموسی ایمان آوردید چه سحره و چه
غیر سحره که مشاهده کردند که سحره ایمان آوردند از بنی اسرائیل و غیر آنها مثل رجل مؤمن که شرحش در سوره مؤمن است و
از آل فرعون بود و مثل آسیه زن فرعون و غیر اینها بلکه خود موسی و هارون را تمام را تهدید کرد و اختلاف شده بین مفسرین که
این تهدید نسبت بسحره عملی شد و چنین عمل را نمود یا نتوانست چنین عمل را انجام دهد، در آیات شریفه تصریحی نشده لکن
ممکن است شواهدي بتوان استفاده نمود که نتوانسته باشد زیرا بعد از این واقعه بسیاري بموسی ایمان آوردند و نقطه ضعف در
فرعونیان ایجاد شد و دچار بلیات سخت شدند و اگر فرعون همچه قدرتی داشت با موسی چنین معامله میکرد و در آیه شریفه وَ لَقَدْ
أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً طه آیه 79 ، جمعیت قوم موسی بنی اسرائیل بسیار بودند که
صفحه 228 از 258
دوازده جاده در دریا براي آنها ایجاد شد، و اللَّه العالم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 125 ].... ص : 424
( قالُوا إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ ( 125
گفتند سحره بفرعون که محققا ما بسوي پروردگارمان بازگشت کردیم ص: 425
یعنی از این تهدیدات ما دست از ایمان برنمیداریم.
قالوا جواب فرعون که آنها را تهدید بقتل و صلب و قطع ید و رجل نموده بود با کمال جرئت بدون تقیه و خوف گفتند إِنَّا إِلی رَبِّنا
مُنْقَلِبُونَ انقلاب از ماده قلب است بمعنی از حالی بحال دیگر شدن مثل انقلاب خمر بخلّ و قلب انسان را قلب گفتند بواسطه اینکه
توجه او بچیزي بوده توجهش بچیز دیگر میشود، ما اول کافر ساحر مشرك بودیم فعلا مؤمن صالح موحّ د شدیم از خمر نباید
مؤاخذه کرد چرا خلّ شدي، قلب ما متوجه شرك و کفر بود فعلا متوجه بایمان و توحید شده و قلب انسان بین اصبعی الرحمن است
او است مقلب القلوب و الأبصار کسانی که قابلیت ایمان داشته باشند قلب آنها را متوجه بایمان میکند و کسانی که لیاقت نداشته
باشند از جهت خباثت نفس خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ بقره آیه 6، چون افاضات حق مشروط بقابلیت محل است چنانچه مکرر گفتهایم
که صدور فعل دو چیز لازم دارد فاعل باید تام الفاعلیه باشد و قابل باید تام القابلیه.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 126 ].... ص : 425
( وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ ( 126
و نیست انتقام تو از ما مگر اینکه ایمان آوردیم ما بآیات پروردگارمان چون که آمد ما را آن آیات، پروردگارا بریز بر ما و عنایت و
توفیق عطا فرما صبر بر ظلم فرعون را و ما را مسلمان بمیران.
وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا یعنی هیچگونه ایرادي بر ما نداري ما که اولا اطاعت تو را کردیم و همچه سحر عظیمی را بدستور تو نمودیم و عیب و
نقصان و مخالفتی از ما سر نزده و کاري که خلاف میل تو باشد انجام ندادیم و با حضرت موسی سابقه نداشتیم و قراردادي نکرده
بودیم و مکر و حیله در کار ما نبود إِلَّا أَنْ آمَنَّا ص: 426
فقط ایراد تو اینست که چرا ایمان آوردید پیش از اذن من و جهت آن اینست که ما ایمان آوردیم بِآیاتِ رَبِّنا چون دیدیم که این
عمل موسی از قواعد سحر خارج است و از قدرت بشر دور است که یک عصاي چوبی بدون تصرفی در او اژدهایی شود که تمام
دستگاه سحر ما را ببلعد بدون اینکه عصا بزرگ شود و اثري از آثار سحر ما باقی نگذارد و عین حقیقت است و جز خداوند قادر
متعال بر این امر محال عادي دیگري قدرت ندارد لَمَّا جاءَتْنا که ما بچشم خود دیدیم و مشهود همه کسانی که حاضر بودند شد و
خود هم حاضر بودي و مشاهده نمودي.
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً سپس سحره متوجه بخداوند شدند و در مقام سؤال و دعاء و توقع و خواهش برآمدند گفتند ربّنا خطاب است
یعنی یا ربّنا، افراغ ریختن چیزي است در محلی مثل ظرف یعنی در قلب ما عنایت فرما قوّه صبر بر اذیتها و ظلمهایی که از طرف
فرعون بما روا دارد، و از براي صبر سه درجه گفتند صبر بر بلاء و صبر بر اطاعت، و صبر بر ترك معصیت، و ممکن است مراد آنها
هر سه قسم باشد صبر بر بلاء از قتل و قطع ایدي و ارجل و صلب و صبر بر ایمان که از دست ندهیم و صبر بر ترك کفر و سحر که
رجوع بآن نکنیم بواسطه تهدید فرعون وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِینَ که تا آخر عمر با ایمان از دنیا رویم که معنی موافات است چنانچه قبلا
متذکر شدیم که نجات از عذاب و دخول در جنّت، و صحت عبادات منوط است به اینکه با ایمان از دنیا رود و لو در تمام عمر در
کفر و عصیان بوده که اول تحفه در موقع احتضار که از جانب خداوند براي مؤمن میآید آمرزش از جمیع گناهان است، و در معالم
صفحه 229 از 258
الزلفی قریب بچهل حدیث نقل فرموده که موت کفاره جمیع گناهان مؤمن است.
ص: 427
[سوره الأعراف ( 7): آیه 127 ].... ص : 427
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا
( فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ ( 127
و گفتند جماعت درباریان فرعون آیا وامیگذاري موسی و قوم او را تا اینکه فساد کنند در روي زمین و تو و آلهه تو را رها کنند
گفت زود باشد که پسران آنها را بکشیم و زنهاي آنها را نگاه داریم و ما محققا فوق آنها و مسلط بر آنها هستیم وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ
فِرْعَوْنَ ملاء عبارت از جماعت اشراف و اعیان مثل درباریان و وزراء و امراء و رؤساء و سرلشکریان و امثال اینها که بفرعون گفتند
چرا موسی و قوم او را نمیکشی أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ اینها را رها کردهاي آزادانه هر کاري میخواهند میکنند لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ
مملکت تو را آشوب کردند و مردم را از تو برگردانیدند که از ابن عباس روایت کردند که گفت ششصد هزار بعد از ایمان سحره
بحضرت موسی علیه السّلام ایمان آوردند بخصوص بنی اسرائیل که در چنگال فرعون بودند و گرفتار ظلمها و اذیتهاي او بودند و
یک همچه موقعی را بدست آوردند البته مملکت او را درهم میکوبند.
وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ مفسرین در تفسیر این جمله در دست و پا افتادند زیرا فرعون دعوي الوهیت داشت حتی گفت أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی
نازعات آیه 24 چگونه از براي او آلهه بوده، بعضی گفتند فرعون عبادت بتها میکرد و قومش عبادت او را میکردند بجهت تقرب
ببتها و این منافات دارد با کلمه أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی بعضی گفتند قوم آلهه داشتند از بتها و فرعون را هم یکی از آنها میدانستند غایۀ
الامر اعلی از آنها میگفتند این هم با کلمه آلهتک منافیست زیرا باید بگویند آلهتنا، بعضی گفتند در خفاء فرعون بت میپرستید و
در ظاهر دعوي الوهیت میکرد اینهم درست نیست زیرا اگر در خفاء بوده قوم نمیدانستند که بگویند آلهتک، و آنچه أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 428
بنظر میرسد و اللَّه العالم اینکه مراد از آلهتک نه خدایان تو است بلکه خدائیهاي تو که قوم موسی تو را رها کردند و از خدایی تو
دست برداشتند که مدّعی بود من شما را خلق کردم و تربیت نمودم که مفاد ربّکم است و من روزي میدهم شما را و امثال این
مزخرفات.
قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ فرعون دیگر قدرت بر موسی و قوم موسی نداشت و الّا باید بگوید سنقتّلهم و در مقابل قوم خود هم نمیخواست
اظهار ضعف کند گفت همان معامله را که قبل از ولادت موسی با بنی اسرائیل میکردم که موسی بوجود نیاید همان معامله را ادامه
میدهم که هر کجا اطفال آنها را که قوّت دفع ندارند و ضعیف هستند میگیریم و بقتل میرسانیم و لو ببزرگان آنها ظفر پیدا نکنیم.
وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ این جمله در بسیاري از آیات شریفه ذکر شده و نوع مفسرین بلکه کل آنها تفسیر کردند که زنهاي آنها را
نمیکشیم و این تهدیدي نیست بر بنی اسرائیل زیرا اگر زنها را هم میکشتند آن هم اذیت و ظلم بود نه زنده بدارند بلکه مراد اینست
که زنهاي آنها که ضعیف هستند و قوّه دفع ندارند ما میگیریم براي کنیزي و کلفتی و باعمال شاقّه آنها را وادار میکنیم و این بر بنی
اسرائیل از قتل سختتر است حتی از قتل ابناء وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ زیرا عدّه ما بیشتر از آنها است و نیروي ما زیادتر و قدرت و قوت
ما بر آنها بالاتر است چنانچه چنین معامله میکردند که قوم موسی بحضرت موسی عرض کردند در آیات بعد قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ
تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا.
ص: 429
[سوره الأعراف ( 7): آیه 128 ].... ص : 429
صفحه 230 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 128 ].... ص : 429
( قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ ( 128
فرمود موسی بقوم خود بنی اسرائیل استعانت بجوئید از خداوند و صبر کنید بر اذیتهاي فرعونیان محققا زمین مختص بخداوند است
بهر که اراده فرمود بنحو میراث از سابقین میدهد از بندگانش و عاقبت مختص باهل تقوي است.
قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ قوم موسی خویشاوندان او بودند که دوازده قبیله بودند هر قبیله از یک نفر اولاد یعقوب که دوازده فرزند داشت و
کسانی که بموسی ایمان آورده بودند اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ عون بمعنی کمک است اعانت کمک نمودن است و استعانت طلب اعانه است و
گذشت در مجلد اول در سوره مبارکه حمد در تفسیر وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ که این جمله دلالت دارد بر مذهب شیعه که قائل باختیار
هستند و ابطال میکند مذهب جبریه و مفوضه را زیرا اگر جبر باشد که افعال عباد مستند بخدا است و از تحت اختیار عباد خارج
است بلکه آنها بمنزله آلت هستند استعانت معنی ندارد، و همچنین اگر تفویض باشد و عباد مستقل باشند احتیاج باعانت خدا ندارند
پس امر بین الامرین است فعل فعل عبد است ولی تا اعانت حق نباشد نمیتوانند بجا آورند لکن اعانت حق با اعانت بندگان بیکدیگر
تفاوت دارد زیرا اعانت بندگان بیکدیگر بنحو شرکت است مثل اعوان ظلمه که یک قسمت کارها و ظلمهاي آنها در دست اعوان
است، یا اعانت بر برّ و تقوي یا اثم و عدوان که میفرماید تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ مائده آیه 3، و
اما اعانت خداوند این است که عبد و اختیار و قوه و قدرتش در تحت مشیت حق است که اگر مشیت تعلق نگرفته ممکن نیست فعل
از عبد صادر شود و با موافقت مشیت فعل از عبد صادر میشود بالاختیار.
وَ اصْبِرُوا مراد تحمل و خودداري کردن است بر اذیتهاي فرعونیان که ص: 430
گفتند
(الصبر مفتاح الفرج).
صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت
إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ مالک حقیقی نسبت بجمیع مخلوقات ذات مقدس او است لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
و این ملکیتهایی که هر کس مدعی میشود مجرد عاریت است هر روز از یکی میگیرد و بدست دیگري میسپارد و همین است معناي
یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ زیرا وارث جاي مورّث مینشیند یعنی از این میگیرد و بدیگري میدهد و تمام حیثیات از همین باب است
ریاست سلطنت، مال، منال، جاه و مقام و سایر جهات دنیوي فقط چیزي که باقی میماند ایمان و عمل صالح است و تقوي و همین
است مفاد و معناي وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ بعلاوه خداوند ظالم را هلاك میکند و مظلوم را نصرت میبخشد چنانچه در بسیاري از آیات
تصریح باین مفاد فرموده که مؤمنین و متقین را نجات دادیم و کفار و ظالمین را هلاك نمودیم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 129 ].... ص : 430
( قالُوا أُوذِینا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ( 129
گفتند بنی اسرائیل قوم موسی علیه السّلام بآن حضرت که ما در مورد اذیتهاي فرعون از قبل از اینکه شما بیایی نزد ما و از بعد از
آمدن شما بودیم و هستیم حضرت موسی (ع) فرمود امیدوار باشید بپروردگار خود به اینکه هلاك میفرماید دشمن شما را و شما را
جايگیر آنها میکند در زمین پس نظر میفرماید که شما چگونه عمل میکنید.
قالُوا أُوذِینا اذیتهاي فرعون ببنی اسرائیل در هر زمانی مختلف بوده قبل از ولادت حضرت موسی زنهاي آنها را شکم پاره میکردند
اگر حمل داشتند اگر ص: 431
پسر بود سر میبریدند که موسی بوجود نیاید که مثنوي میگوید:
صفحه 231 از 258
صد هزاران طفل سر ببریده شد تا کلیم اللَّه موسی دیده شد
خداوند نطفه موسی را زیر تخت فرعون منعقد نمود و موسی را در دامن فرعون بزرگ فرمود و بعد از آنی که موسی آن قبطی را
کشت و فرار کرد بطرف مدین اذیت فرعون بآنها این بود که آنها را باعمال شاقّه وادار میکرد مثل بنائی و عملهگی و زمینکنی و
حمالی و نحو اینها مرد و زن آنها حتی پیره مردان و پیره زنان و ظاهرا اینست مراد از مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنا و بعد از آمدن موسی و دعوت
او و اقامه معجزه و ابطال سحر سحره و ایمان قوم بموسی اذیت فرعون این بود که ضعفاء آنها را دستگیر میکرد پسران را میکشت
و زنها را باسیري میبرد و مراد از وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا این است.
حضرت موسی علیه السّلام بقوم وعده نصرت داد قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ زیرا کلمه عسی نسبت بخداوند آنهم بپیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر دهد وعده جدّي قطعی است و مراد از هلاکت عدوّ آنها آنکه فرعون و تمام قوم او را در رود نیل
غرق فرمود و موسی و قوم او را نجات بخشید چنانچه شرحش بیاید انشاء اللَّه تعالی وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ که بنی اسرائیل تمام
منازل و زخارف و اندوختههاي فرعونیان را حیازت کردند و تصرف نمودند.
فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ نظر الهی امتحانات بنی اسرائیل بود که چه فسادهایی از آنها ظاهر شد از گوساله پرستی و تقاضاي بت و آلهه از
موسی و طلب رؤیت خدا و عدم دخول در ارض مقدسه و مخالفت در جهاد با کفار و غیر اینها.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 130 ].... ص : 431
( وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ( 130
و هراینه البته گرفتیم آل فرعون و اصحاب و قوم او را بقحطی و خشکسالی ص: 432
و کمی میوهجات بلکه آنها متذکر شوند.
انسان بالطبیعه اگر در وسعت و ثروت باشد طغیان میکند و غافل میشود کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی علق آیه 6، و اما در
مورد بلاء و اضطرار بسا متوجه و متذکر شود وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَ فْنا عَنْهُ ضُ رَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ
یَدْعُنا إِلی ضُ رٍّ مَسَّهُ یونس آیه 12 ، فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُ رٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَ ۀً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ زمر آیه 50 ، از این
جهت میفرماید وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ مراد از اخذ یعنی مبتلا کردیم و در شکنجه بلاء انداختیم، و آل منسوبون بشخص است که
در امور موافق رأي و مسلک او رفتار کنند چنانچه آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ائمه طاهرین علیهم السّلام که موافق طریقه
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفتار میکردند که معناي عصمت است و آل فرعون فرعون پرستان هستند.
بالسنین سال قحطی و خشکسالی را گویند که حاصل دست نیاید و اشجار میوه خشک شود که وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ است بلکه اینها
بفهمند که فرعون قدرت بر دفع بلاء ندارد و متوجه خدا شوند و ایمان آورند.
لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ مکرر گفتهایم که لعلّ نسبت بخداوند تردید نیست بمعنی شاید نیست بلکه بمعنی باید است و سزاوار است که
متذکر شوند لکن قلب که سیاه شد و قساوت پیدا کرد بهیچ صراطی مستقیم نخواهد شد و در هیچ حالی متوجه نمیشود.
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ
ص: 433
[سوره الأعراف ( 7): آیه 131 ].... ص : 433
( فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَۀُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَۀٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ( 131
پس زمانی که آمد آنها را خوبی از نعم الهیه گفتند از ما است و بسبب ما است و اگر اصابت کند آنها را بدي از بلیات الهی
صفحه 232 از 258
میگویند از شومی قدم موسی و گروندگان آن آگاه باشند که شومی براي آنها نزد خدا محفوظ است از عقاب اخروي و لکن اکثر
آنها نمیدانند.
فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَۀُ از توسعه رزق و زیادتی مال و بسیاري حبوب و میوهجات و نزول باران و فراوانی اجناس و نحو اینها از نعم الهیه
قالُوا لَنا هذِهِ از برکات ما است و حسن عمل ما و خوبی طینت ما و باصطلاح شانس ما چنانچه جمیع طبقات کفار و ظلمه و فساق
این توهم را میکنند حتی یزید ابن معویه علیهما اللعنه سلطنت و عزت را دلیل بر خوبی خود قرار داد و تمسک بآیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ
الْمُلْکِ الایۀ نمود و غافل از اینکه اینها باعث زیادتی معاصی و شدت عذاب آنها است چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا
. أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 172
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَۀٌ از قحطی و نزول بلیات که بعدا بیان میفرماید یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ طیره مقابل تفأل است باصطلاح فال بد زدن
مقابل فال نیک و در حدیث رفع تسعۀ از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارد که خداوند طیره را از این امت برداشته
(رفع عن امتی تسعۀ)
و یکی از آنها را طیره فرموده یعنی اثر از آن برداشته و قوم فرعون هر بلائی بآنها متوجه میشد میگفتند که موسی و کسانی که با او
هستند شوم هستند و اینها سبب نزول این بلیات شدند چنانچه امروز هم فساق و فجار و ظلمه هر گرفتاري که پیدا میکنند گردن
علماء دین بار میکنند أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ بدبختی آنها و گرفتاري آنها و ابتلائات آنها ص:
434
در دنیا و عذاب آنها در آخرت نزد خداوند است در اثر کفر و عناد و ظلم و تعدیات و فسق و فجور آنها است که خداوند آنها را
مبتلا فرموده و میفرماید چنانچه میفرماید وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَ ذَّبُوا
فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ اعراف آیه 94 ، شرحش گذشت.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ تعبیر باکثر ممکن است این باشد که قلیلی از آنها مثل فرعون و خواصّ آن فهمیدند و علم و یقین پیدا
کردند بموسی و کفر خود لکن از روي عناد و حبّ جاه انکار کردند چنانچه در حق آنها میفرماید وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ
ظُلْماً وَ عُلُ  وا نمل آیه 14 ، و ممکن است این باشد که قلیلی از آنها فهمیدند و ایمان آوردند مثل مؤمن آل فرعون چنانچه در سوره
مؤمن شرح حال او را بیان میفرماید وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ الی آخر الآیات و اللَّه العالم.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 132 ].... ص : 434
( وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَۀٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ( 132
و گفتند قوم فرعون بحضرت موسی (ع) که هر مقدار آیه و معجزه اقامه کنی و بما نشان دهی سحر است و میخواهی ما را سحر
کنی پس ما هرگز بتو ایمان نخواهیم آورد.
وَ قالُوا مَهْما بعضی گفتند مهما در اصل مأما بوده و براي اینکه توهم تکرار نشود همزه و الف اول تبدیل بها شده، و بعضی گفتند مه
بمعنی ايّ است و ما بمعنی شیء است یعنی ايّ شیء و بر هر تقدیر دلالت بر عموم میکند که اگر جمیع معجزات را تَأْتِنا بِهِ بیاوري
لِتَسْحَرَنا بِها میخواهی ما را بسحر خود فریب دهی و ما بتو ایمان نمیآوریم فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ دلیل بر اسرار آنها است بکفر زیرا
قلوب آنها سیاه و قسیّ شده، در بعض اخبار داریم که میفرماید
(لا یرجی ص: 435
بخیر)
و در بعض اخبار دارد
صفحه 233 از 258
(صار قلبه منکوسا)
چنانچه مکرر اشاره شده که بسیاري از ابناء نوع امروزه هر قدر بلا و مصیبت بآنها وارد شود مستند بطبیعت میدانند و ابدا متنبه
نمیشوند و دست از کردار زشت خود برنمیدارند و در آیات بسیاري از قرآن اشاره باین مطلب دارد که بعض آنها را متذکر شدهایم
قبلا و بعض دیگر بیاید انشاء اللَّه تعالی
[سوره الأعراف ( 7): آیه 133 ].... ص : 435
( فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ ( 133
پس فرستادیم بر آنها طوفان و جراد (ملخ) و قمّل (شپش) و ضفادع (وزغ قورباغه) و دم آیات و معجزات مفصل یکی بعد از
دیگري پس طلب بزرگی کردند و تکبر ورزیدند و بودند قومی گنهکار.
در سوره بنی اسرائیل میفرماید وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ آیه 103 ، و در این آیه پنج آیت میفرماید و چهار آیت دیگر
ممکن است عصا باشد و ید بیضاء و انفجار دوازده چشمه آب از سنگ و شکاف دوازده جاده در رود نیل و معجزات حضرت
موسی منحصر باین نه آیت نیست قحطی که سنین باشد و نقص ثمرات و نزول منّ و سلوي بر بنی اسرائیل و سایه انداختن ابر بالاي
و بیاید «1» سر آنها و جعل کوه بالاي سر آنها و هلاك شدن هفتاد نفر از بنی اسرائیل بصاعقه و دو مرتبه زنده شدن آنها و غیر اینها
اختلاف مفسرین در تسعه انشاء اللَّه تعالی و در اینجا بشرح این پنج آیه مذکوره در این آیه اکتفاء میکنیم.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ فاء تفریع است یعنی پس از آنکه گفتند ما هرگز ایمان نمیآوریم و لو هر چه آیه و معجزه اقامه کنی و
حضرت موسی علیه السّلام مأیوس شد از ایمان آوردن آنها نفرین کرد عرض کرد رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی ( 1) و
ممکن است مراد از تسعه براي فرعونیان باشد و بقیه راجع بخصوص بنی اسرائیل است پس از هلاکت فرعونیان (منه غفر له)
ص: 436
قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ یونس آیه 88 ، خداوند بر آنها فرستاد طوفان را و در معناي طوفان اختلاف کردند مشهور
گفتند طوفان آب بود که آن قدر از آسمان بارید که تا سینه و گردن آنها را آب گرفت و یک قطره بر قوم موسی اصابت نکرد، و
بعضی گفتند طوفان آبله بود و بعضی گفتند طوفان مرگ و موت فراوان بود.
و الجراد ملخ گفتند تولید ملخ از عطسه ماهی میشود در دریا و پرواز میکند در زمین و جرادش گفتند براي اینکه زمین را مجرد
میکند از گیاه و زرع و اشجار و آن قدر کثرت پیدا کرد که چوب و آهن را هم از بین برد و تمام لباسهاي آنها را جوید و درب
بیوت و اشجار و سقف عمارات را از بین برد و بر سر و صورت آنها مینشست و القمّل شپش که تولیدش از عرق و چرکی بدن
میشود و در بدن و در موهاي سر و ریش آنها و در البسه آنها و فراش خواب آنها نه روز آرام بودند و نه شب استراحت میکردند و
الضفادع وزغ و قورباغه در غذاها و مطعومات و مطبوخات آنها میرفتند و در زیر لباسهاي آنها و فراش خواب آنها.
و الدم خداوند آب رود نیل و نهرها و ساقیههاي آنها را خون کرد و خون میآشامیدند حتی اگر قبطی یا اسرائیلی در یک ظرف آب
مینوشیدند آنچه ظرف اسرائیلی بود آب بود و ظرف قبطی خون حتی اگر از اسرائیلی آب طلب میکردند در دهان قبطی خون میشد.
آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فصل مقابل وصل است یعنی این آیات از یکدیگر جدا بودند یک مرتبه نبود یکی پس از دیگري.
فَاسْتَکْبَرُوا با این همه آیات مع ذلک دست از نخوت و کبر خود برنداشتند و ایمان نیاوردند و تمام اینها را حمل بر سحر کردند وَ
کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ فسق و فجور و ظلم و تعدي و کفر آنها باعث این نوع بلاها شد، و از تفسیر علی ابن أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 437
ابراهیم حدیث مفصل از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت کرده که هر کدام از این پنج بلاء بترتیب در پنج سال
صفحه 234 از 258
متوجه شد و در هر سالی معاهده میکردند که اگر بلاء رفع شود ایمان بیاورند و پس از رفع مخالفت میکردند و هامان در هر دفعه
فرعون را فریب میداد مراجعه کنید بمجمع و برهان.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 134 ].... ص : 437
وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ کَشَ فْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ
(134)
و چون وارد میشد بر آنها عذاب و بلاء میگفتند اي موسی دعاء کن و بخوان براي ما پروردگار خود را بآنچه قرار داده با تو هراینه
اگر این عذاب و بلا از ما برداشته شود ما بتو ایمان میآوریم و هرآینه میفرستیم با تو بنی اسرائیل را و آنها را آزاد میکنیم.
وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ اختلاف شد که مراد از این رجز چیست بعضی گفتند همان پنج بلایی که در آیه قبل بیان فرموده و این آیه
بیان همان آیه قبل است که نسبت بهریک آنها میگفتند اگر رفع فرمودي ما ایمان میآوریم پس از رفع مخالفت میکردند چنانچه در
حدیث سابق بیان شد، و بعضی گفتند مراد مرض طاعون بوده که هفتاد هزار از قوم فرعون را هلاك نمود و این آیه ششم بود بعد
از آن پنج آیه، و بعضی گفتند ثلج یعنی برف قرمز بر آنها بارید که هیچ سابقه نداشته و از شدت سردي تلف میشدند و بر طبق این
حدیثی از حضرت صادق علیه السّلام طبرسی روایت کرده، و بعضی گفتند قحطی و تلف حبوبات از گرسنگی هلاك میشدند و
آنچه بنظر میرسد مراد تمام این بلیات بوده یکی بعد از دیگري که کلمه الرجز جنس باشد نه عهد ذکري با عهد ذهنی یعنی هر
موقعی که بلائی بآنها متوجه میشد قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّکَ دعاء بر رفع آن عذاب و بلاء بِما عَهِدَ عِنْدَكَ أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 438
ظاهرا مراد از این عهد آنست که در سوره طه آیه 49 و 50 میفرماید از قول موسی بفرعون وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي إِنَّا قَدْ
أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی لَئِنْ کَشَ فْتَ عَنَّا الرِّجْزَ مناسب این بود که بگوید لئن کشف ربّک عنّا الرجز لکن چون
کشف رجز مستند بدعاء حضرت موسی بوده لذا نسبت باو داده یعنی اگر دعا کردي و کشف رجز از ما شد لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ یعنی دست
از شرك برمیداریم و بوحدانیت خداوند اقرار میکنیم و برسالت تو ایمان میآوریم و بدستورات تو عمل میکنیم که معنی ایمان
بموسی همین است.
وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی إِسْرائِیلَ یعنی آنها را از قید عبودیت خود آزاد میکنیم و از قتل ابناء آنها گذشت میکنیم و از استخدام زنهاي
آنها صرف نظر میکنیم و از اعمال شاقه که بر آنها تحمیل میکردیم دست برمیداریم و این جمله در مقابل فرمایش موسی بود که
بفرعون گفت فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ در ابتداء دعوت چنانچه گذشت.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 135 ] .... ص : 438
( فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ ( 135
پس از آنکه کشف رجز از آنها کردیم تا مدتی که آنها بآن مدت رسیدند در این زمان که از آنها کشف شد و راحت شدند نقض
عهد کردند و خلف وعد نمودند نه ایمان آوردند و نه بنی اسرائیل را نجات دادند.
فَلَمَّا کَشَ فْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ بنا بر آنچه گفتیم که الف و لام الرجز الف و لام جنس است شامل تمام بلیات متوجه بآنها میشود نه عهد
چنانچه مفسرین گفتند معنی این میشود که در هر موقعی که بلاي سابق الذکر یکی بعد از دیگري بآنها متوجه میشد همین استدعا
را از موسی میکردند و خداوند آن بلاء را بر طرف میفرمود إِلی أَجَ لٍ هُمْ بالِغُوهُ ظاهرا مراد تا زمانی که بلاء دیگري بآنها متوجه
ص: 439
صفحه 235 از 258
میشد در این مدت که بلاء برطرف میشد و نجات پیدا میکردند إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ نکث بمعنی خلف و نقض است خلف وعد و نقض
عهد و بهمان کفر و شرك و ظلم و فساد که مرتکب بودند باقی ماندند سپس بلاء دیگري متوجه میشد و هکذا در هر یک از آنها
وعده میدادند و عهد میکردند و خلف مینمودند تا اینکه حجت از هر جهت بر آنها تمام شد و راه عذر منقطع و از قابلیت هدایت
افتادند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 136 ].... ص : 439
( فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ( 136
پس انتقام کشیدیم از آنها پس غرق کردیم آنها را در رود نیل بسبب آنکه آنها تکذیب کردند بآیات ما و بودند از آن آیات غافل.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ انتقام از ماده نقمت است و انتقام در موردي است که کسی در حق دیگري خلافی یا ظلمی و اذیتی بکند آن دیگر
بخواهد تلافی کند و یکی از اسماء حضرت بقیۀ اللَّه عجل اللَّه تعالی فرجه منتقم است
(این الطالب بذحول الانبیاء و ابناء الانبیاء و این الطالب بدم المقتول بکربلا)
و از این عبارت استفاده میشود که حضرتش مطالبه خون تمام انبیاء و ابناء آنها را میکند از هابیل تا اجداد طیّبین خود و منتقم
حقیقی ذات مقدس ربوبی است که از هر ظالمی انتقام مظلوم را میکشد چنانچه در حدیث قدسی است
(و عزّتی و جلالی لا یجوزنی ظلم ظالم)
و از این جمله استفاده میشود که بلاهایی که متوجه میشد بقوم فرعون براي تنبه آنها بود بلکه ایمان آورند و ظلم ببنی اسرائیل نکنند
و چون حجت تمام شد و متنبه نشدند و قابلیت هدایت نداشتند خداوند آنها را هلاك فرمود و رفع شرّ آنها را نمود فَأَغْرَقْناهُمْ فِی
الْیَمِّ و شرح این جمله را خداوند در بسیاري از سور قرآن بیان فرموده در سوره طه وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ
لَهُمْ طَرِیقاً ص: 440
فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ
79 و 80 و 81 ، و در سوره شعراء فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ فَأَوْحَیْنا إِلی
مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا
66 ، و غیر اینها از سور. و مراد از یمّ ماء کثیر است مثل دریا و رود. - الْآخَرِینَ آیه 61
بِأَنَّهُمْ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا بیان علت غرق و سبب آنست که آنچه معجزات باهرات بموسی دادیم حمل بر سحر کردند و ایمان بموسی
نیاوردند وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ مراد غفلتی نیست که رافع تکلیف باشد بلکه مراد اینست که با این همه آیات متنبه نشدند و حمل بر
سحر کردند غافل از اینکه خداوند خواهد از آنها اخذ بگناه خود آنها نمود چنانچه نوع ظلمه و فساق و فجار تصور میکنند که
همیشه سوارند و آنچه علماء آنها را موعظه و نصیحت میکنند تأثیري در آنها ندارد تا آنکه بغتۀ عذاب بیاید و آنها را نابود کند و
باصطلاح غافلگیر شوند (اللهم لا تؤاخذنا بسوء اعمالنا بجاه محمد و آله صلّ علی محمّد و آله).
[سوره الأعراف ( 7): آیه 137 ].... ص : 440
وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْ عَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما
( صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ ( 137
و بمیراث دادیم آن قومی را (بنی اسرائیل) آن کسانی که بودند مستضعف و تحت سیطره فرعونیان مشارق زمین و مغارب آن را آن
زمینی که برکت داده بودیم در آن و تمام شد کلمه پروردگار تو که بهترین کلمات بود بر بنی اسرائیل بواسطه آنکه صبر کردند بر
صفحه 236 از 258
اذیتهاي فرعونیان و از بین بردیم آنچه را که بودند صنعت ص: 441
میکردند فرعون و قوم او و آنچه را که بودند ساختمان میکردند وَ أَوْرَثْنَا تعبیر بمیراث براي اینست که اموال مورث از منقول و غیر
منقول و حقوق بمجرد موت از ملک او خارج میشود و منتقل بوارث میگردد و فرعون و قوم او بعد از غرق و هلاکت آنچه دارا
بودند از ملکیت آنها خارج شد و خداوند براي بنی اسرائیل مباح و حلال فرمود جمیع اراضی و عمارات و اندوختههاي آنها را
بقرینه کلمه و اورثنا که میفرماید ما ارث دادیم آنها را الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْ عَفُونَ تعبیر باستضعاف براي اینست که بنی اسرائیل
بالذات ضعیف نبودند و عدّة و عدّة و قوّة و نیروي آنها برجا بود لکن فرعونیان بواسطه قهر و غلبه که داشتند اینها را ضعیف کردند
و بر آنها مسلط شدند چنانچه در جاي دیگر میفرماید وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْ عِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّۀً وَ نَجْعَلَهُمُ
الْوارِثِینَ قصص آیه 4 مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا مراد تمام صفحه کره نیست زیرا بنی اسرائیل اولا همچه توسعه پیدا نکردند و ثانیا در
سیطره فرعون نبود تا بمیراث بآنها منتقل شود بلکه مراد مدائنی بود که فرعون تصرف کرده بود و بیت المقدس و شام بقرینه الَّتِی
بارَکْنا فِیها که برکات الهی در آنها زیاد بود از ثمار و حبوب و اشجار و مساعدت هوي و نزول امطار و محل اقامه انبیاء و غیر اینها.
وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ ممکن است مراد از کلمه وعدهاي بود که بآنها داده شده بوده که در آیات قبل ذکر
شد قالَ عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ و ممکن است مراد رسالت موسی و نزول تورات و بیان احکام که
راه هدایت براي آنها از هر جهت تمام شد چنانچه در وصف تورات میفرماید وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَۀً وَ تَفْصِ یلًا
لِکُلِّ شَیْءٍ شرحش بیاید انشاء اللَّه تعالی.
بِما صَبَرُوا صبر بنی اسرائیل این بود که با اینکه در منتهی درجه فشار ص: 442
و سختی بودند ایمان بفرعون نیاوردند و اقرار بالوهیۀ او نکردند و تحمل مشاق نمودند چنانچه مؤمن باید در هر حالی که هست
دست از ایمان برندارد و لو گوشت بدن او را قطعه قطعه کنند و در آتش بسوزانند إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ نحل آیه 108
راجع بقصه عمار.
وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْ نَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ دمّر در اصل دخول در منزل غیر است بدون اذن و اجازه چنانچه در حدیث است از پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم
(من دمّر علی مؤمن فی منزله بغیر اذنه فدمه مباح للمؤمن)
و در اینجا کنایه از هلاکت که بلاي غرق دفعۀ بدون توجه آنها وارد شد و تمام آنها را هلاك نمود و چون هلاك شدند تمام
اعمال آنها و ظلمها و اذیتهاي آنها از بین رفت و بنی اسرائیل نجات پیدا کردند، و تفسیر ما کان یصنع باندوختههاي آنها خلاف
ظاهر است زیرا اندوختههاي آنها همراه آنها نبود که در دریا غرق شود و از بین رود بلکه در منازل آنها محفوظ بود و بنی اسرائیل
تصرف کردند.
وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ از براي عرش معانی است عرش اعظم الهی که باصطلاح حکماء فلک غیر مکوکب و فلک اطلس مینامند و
محیط بکرسی است که تعبیر بفلک ثوابت میکنند و کرسی محیط بجمیع سماوات و ارض و ما فیها و ما بینهما است وَسِعَ کُرْسِیُّهُ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و بمعنی داربست است که براي انگور و کرم آن میزنند جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ انعام آیه 42 باین
معنی تفسیر شده، و بمعنی سقف عمارات مرتفعه هم آمده است و در اینجا بمعنی ساختمان است.
اشکال- عمارتهاي آنها و بیوتات آنها هم در تصرف بنی اسرائیل آمد از بین نرفت.
جواب- فرمود یعرشون بصیغه مضارع نه ماضی یعنی ساختمانها که در مقام بودند و مشغول بودند بهلاکت آنها از بین رفت که
یکی از مصادیق آنها دستور ص: 443
. فرعون بود بهامان فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی قصص آیه 38
صفحه 237 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 138 ] ..... ص : 443
وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْ نامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
(138)
و گذرانیدیم بنی اسرائیل را از دریا پس آمدند و وارد شدند بر قومی که بتپرست بودند و ثابت بودند بر بتهاي خود بنی اسرائیل
گفتند بموسی که قرار ده براي ما هم یک بتی که او را عبادت کنیم چنانچه اینها بتهایی دارند که میپرستند فرمود موسی شما قوم
جاهل هستید.
وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ تجاوز بمعنی گذشت است چون فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل نجات پیدا کردند و از دریا خارج
شدند و بیرون رفتند فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ وارد شدند بر جماعتی از بتپرستان و مشرکین یَعْکُفُونَ عَلی أَصْ نامٍ لَهُمْ عکوف بمعنی ثبات و
استقرار بر امریست و از این باب است مسئله اعتکاف در مساجد جامعه که باید سه روز در آن مسجد وقوف کنند و روزها روزه
بگیرند و شبها مشغول عبادت باشند و از مسجد خارج نشوند مگر براي قضاء حاجت و دو روز اول مستحبّ است و روز سوم واجب
و هکذا چهارم و پنجم مستحبّ و ششم واجب و هکذا و از جماع خودداري کنند یعنی این جماعت بشرك و پرستش بت ثابت و
پابرجا بودند.
قالُوا یا مُوسَی بنی اسرائیل از حضرت موسی توقع و خواهش نمودند که اجْعَلْ لَنا إِلهاً این اولین تمایل بنی اسرائیل بود بشرك و
بتپرستی بمجرد اینکه از چنگال فرعونیان نجات پیدا کردند با این همه معجزات که از حضرت موسی علیه السّلام مشاهده کرده
بودند ثابت قدم بر توحید نبودند و متمایل بشرك بودند چنانچه ص: 444
ما در کلم الطیب مجلد اول شرح حال آنها را از کتب خود آنها دادهایم که در اطوار متمادیه اینها در کفر و شرك سیر میکردند و
از تورات و موسی هیچ نام و نشانی نبود و سه مرتبه بکلی تواتر آنها منقطع شد رجوع کنید کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ ببینید از موسی توقع کنند
که براي آنها بت بتراشد و بشرك آنها را دعوت کند قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ بعید نیست که مراد از جهل اینها مجرد ندانستن نیست
که تعبیر بجهل بسیط میکنند بلکه مراد حماقت و کمعقلی است که جهل مرکب باشد الان بردارید تورات رائج آنها را که خدایی
که دروغ بآدم و حوي بگوید و در بهشت قدم زند و نداند که آنها از شجره منهیه خوردهاند و آنها خود را از خدا مخفی کنند و
خدایی که با یعقوب کشتی بگیرد و بالاخره زمین خورد و صدها مزخرفات دیگر آیا دلیل بر حماقت آنها نیست.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 139 ] ..... ص : 444
( إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 139
محققا این جماعت مشرکین هلاك شدهاند و خود را بهلاکت انداختهاند بواسطه این عکوف بر شرك و بتپرستی و آنچه میکنند
بر خلاف حق است و باطل و عاطل است.
إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ متبّر از ماده تبار بمعنی هلاکت و نابودیست چنانچه در بسیاري از آیات شریفه دارد وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا
تَباراً نوح آیه 29 وَ کُلا تَبَّرْنا تَتْبِیراً فرقان آیه 41 وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً بنی اسرائیل آیه 7، و باب تفعیل آنهم اسم مفعول دلالت دارد
که خداوند اینها را هلاك میفرماید بواسطه و سبب این کفر و شرك آنها.
وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ و این عمل اینها باطل است زیرا مسئله توحید از قسم ضروریات و بدیهیات بشمار میرود و ادله توحید از
هزارها بیشتر است. ص: 445
و فی کلّ شیء له آیۀ تدلّ علی انّه واحد
صفحه 238 از 258
دل هر ذرّه را که بشکافی وحده لا شریک له گوید
[سوره الأعراف ( 7): آیه 140 ].... ص : 445
( قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ ( 140
فرمود حضرت موسی ببنی اسرائیل آیا من غیر از خداوند عالم کسی را اختیار کنم یا چیزي را طلب کنم براي معبودیت و پرستش
شما و حال آنکه او شما را برتري داد بر عالمین.
قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ از روي تعجب که واقعا جاي تعجب است با مشاهده این همه معجزات غیر از ذات مقدس ربوبی را أَبْغِیکُمْ إِلهاً براي
شما طلب کنم و جعل کنم جهت پرستش فرعون با آن عظمت و قدرت که بمراتب از یک بت که جماد صرف بود نه حسی نه
حرکتی نه شعور و ادراکی که بدست خود میتراشیدند مقدم بود و ما او را بچه طریق فضیحی هلاك کردیم آیا سزاوار است یک
جمادي را پرستش کنید وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ اختلاف کردند در وجه تفضیل آنها بر عالمین بعضی گفتند بر عالمین زمان
خود، بعضی گفتند دو پیغمبر بر آنها فرستاد موسی و هارون، بعضی گفتند از چنگال فرعونیان نجات بخشید و ظاهر اینست که مراد
ازدیاد ادله و براهین و آیات و معجزات باهرات که خداوند براي آنها قرار داد از عصا و ید بیضاء و انشقاق دریا و هلاکت اینهمه
دشمنان قوي بیک طرفۀ العین و تمام اراضی و ذخارف آنها را در دسترس شما قرار داده.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 141 ].... ص : 445
( وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ( 141
و هنگامی که نجات دادیم شما را از آل فرعون که میچشانیدند بشما و بذلّت ص: 446
و خواري میگرفتند شما را بعذاب بسیار زشت و خفۀ و ذلۀ پسران شما را میکشتند و زنهاي شما را بکنیزي و تحمل اعمال شاقه
میبردند و نگاه میداشتند و این بلاء بزرگ از جانب پروردگار بود که آنها را مسلط فرموده بود بر شما و همچه بلائی را از شما
برطرف فرمود و شما را نجات بخشید.
وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ کلمه اذ متعلق بمحذوف است مثل اذکروا یعنی یاد کنید از آن زمان و این خطاب ظاهرا متوجه بیهود عصر پیغمبر
اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که یاد کنید از زمان قبل از بعثت حضرت موسی که شما در چه ذلت و خفت بودید در
چنگال فرعونیان و خداوند بفرستادن موسی و هارون شما را یعنی اسلاف و آباء شما را از این حقارت و ذلت نجات بخشید و صدها
نعمتهاي دیگر که شرحش در سوره مائده گذشت در ذیل آیه 23 وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ
فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ مراجعه فرمائید.
مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ که قبطیان باشند مخصوصا نزدیکان فرعون که تعبیر بآل فرموده که آنها با شما چه میکردند یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ
یعنی از روي کره و اجبار عذاب بد و زشت بشما میکردند و در چنگال آنها گرفتار بودید.
یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ یکی از عذابهاي سخت آنها این بود که بمجرد تولد اولاد اگر پسر بود سر میبریدند بلکه مفتشهاي آنها اگر زنی از
بنی اسرائیل حمل داشت شکم پاره میکردند اگر طفل پسر بود میکشتند بلکه میانه زنها و شوهرها جدایی میانداختند که اصلا حمل
پیدا نکنند و موسی بدنیا نیاید وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ که بکنیزي و کلفتی براي جمع مزابل و جاروب خاكروبه و امثال آنها وادار
میکردند.
وَ فِی ذلِکُمْ و در این عذابها براي شما بلاء بلاء و مصیبت بود که بواسطه ص: 447
طغیان و سرکشی و معصیت و نافرمانی خداوند آنها را بر شما مسلط فرموده بود من ربّکم چون هیچ امري تا مشیت حق تعلق نگیرد
صفحه 239 از 258
واقع نمیشود چنانچه مکرر گفتهایم عظیم بسیار بزرگ و سخت و شدید بود براي شما و خداوند ببرکت موسی نجات داد شما را،
اشاره به اینکه بخود بیائید و با پیغمبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ستیزگی نکنید که گرفتار بلاء خواهید شد
[سوره الأعراف ( 7): آیه 142 ].... ص : 447
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَۀً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ
( سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ( 142
و وعده گرفتیم ما موسی را سی شب و تمام کردیم بده شب پس موسی تمام نمود میقات پروردگار خود را چهل شب و فرمود
موسی از براي برادرش هارون که جانشین من باش در قوم من و اصلاح کن و متابعت نکن راه اهل فساد را، وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ
لَیْلَۀً مواعده بین الاثنین یعنی یکی دیگري را دعوت میکند و طرف هم قبول میکند میگویی من با فلانی مواعده کردهایم یعنی یکی
دیگري را دعوت کرده و دیگري اجابت نموده خداوند دعوت فرمود و موسی اجابت نمود اشکال- چرا از ابتداء نفرمود اربعین لیلۀ
. چنانچه در سوره بقره فرمود وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً آیه 48
جواب- دو دعوت بود ابتداء سی شب پس از آن ده شب اضافه شد که فرمود وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ که این اضافه یا براي نزول الواح
تورات بوده یا براي امتحان بنی اسرائیل که در این مدت ده شب دستگاه گوسالهپرستی و سامري اتفاق افتاد چنانچه بیاید.
سؤال- چرا نفرمود اربعین یوما و فرمود فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً ص: 448
جواب- مسلّما رفتن موسی بمیقات روز بوده و مراجعت هم روز بوده اگر فرموده بود اربعین یوما دلالت نمیکرد بر چهل روز تمام
یعنی چهل شبانه روز لذا لیلۀ فرمود که چهل شبانه روز کامل باشد و روز چهل و یکم مراجعت نمود و میقات اسم مکان است
محلیست که جعل شده براي عبادت مثل مواقیت حج براي احرام چنانچه مسجد براي محل سجده و محراب براي حرب با شیطان و
موقف مثل عرفات و مشعر و منی براي اعمال حج و مقام ابراهیم براي نماز طواف و میقات موسی براي عزلت از قوم و فراغت براي
عبادت از صیام و صلوة و مناجات با پروردگار خود، و میقات با وقت تفاوت دارد وقت اسم زمان است در مدت معینی وقت چهل
شب میقات محلی که در این مدت معین شده.
اشکال- حضرت موسی بقوم خبر داده که من سی شب دعوت شدهام براي عبادت و سپس چهل شب توقف نمود و این باعث سوء
ظن بآن حضرت شد.
جواب- موسی نفرمود که من پس از سی شب میآیم بلکه فرمود سی شب دعوت شدهام و ده شب دیگر دعوت ثانوي بود کذبی و
سوء ظنی در بین نبود وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی مقام خلافت منافی مقام نبوت نیست چنانچه اکثر اوصیاء انبیاء اولو
العزم مثل نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بلکه آدم داراي مقام نبوت هم بودند از خود شریعتی نیاوردند حتی مثل داود و سلیمان فقط
چون بعد از نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دیگر نبی نخواهد آمد و نیامده اوصیاء آن حضرت مقام نبوت نداشتند چنانچه در
حدیث منزلت میفرماید
(علیّ منّی بمنزلۀ هارون من موسی الّا انّه لا نبیّ بعدي)
و گفتهایم در مقام خود که مقام ولایت کلیه بر تمام افراد امّت بالاتر از مقام نبوت است و حضرت رسالت و انبیاء اولو العزم مثل
نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هم داراي مقام نبوت و رسالت بودند و هم داراي مقام ولایت و امامت النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ
أَنْفُسِهِمْ احزاب آیه 6 ص: 449
(من کنت مولاه فعلی مولاه)
حدیث غدیر، و حضرت هارون قبل از جعل خلافتش داراي مقام نبوت بود ولی داراي مقام ولایت نبود ولایت مختص بموسی بود
صفحه 240 از 258
و پس از جعل خلافت داراي مقام ولایت و امامت هم شد پس اشکالی که بعض مفسرین کردند که هارون داراي مقام نبوت بود
چه معنی دارد که موسی بفرماید اخلفنی فی قومی بسیار واهی و فاسد است.
وَ أَصْلِحْ مراد اینست که اصلاح فرما مفاسد بنی اسرائیل را نه اینکه صالح شو که بعضی توهم کردند زیرا صالح بود وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ
الْمُفْسِدِینَ این هم مراد این نیست که راه مفسدین را نپیما زیرا مسلما هارون براه فساد نمیرود بلکه اینکه مفسدین را بخود وامگذار و
جلوگیري کن از فساد آنها و شاهد بر این معنی مؤاخذه حضرت موسی بود که در چند آیه دیگر میآید از هارون که چرا گذاردي
بنی اسرائیل گوساله پرست شوند و حضرت هارون عذر خود را بیان کرد که گفتم بآنها میخواستند مرا بکشند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 143 ] ...... ص : 449
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا
( تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ( 143
و زمانی که آمد موسی از براي میقات ما و پروردگارش با او تکلم فرمود عرض کرد پروردگار من خود را بمن بنما تا تو را ببینم
خطاب شد هرگز مرا نخواهی دید و لکن نگاه کن بکوه ببین اگر کوه بجاي خود قرار گرفت پس مرا خواهی دید پس چون تجلی
کرد پروردگارش از براي کوه قرار داد او را ریز ریز ص: 450
و موسی افتاد و غش کرد و چون بخود آمد عرض کرد پروردگار تو منزهی از هر عیب و نقص من توبه کردم و پشیمان شدم از این
سؤال و من اول کسی هستم که بتو ایمان آوردم.
این آیه شریفه یکی از مشکلات آیات است زیرا عدم امکان رؤیت از بدیهیات اولیه است چون لازمه رؤیت جسمیت است و ذات
مقدس پروردگار که عري و بري از جسمیت و ترکیب است و این از لوازم امکان است و واجب الوجود نه ترکیب خارجی مثل
اجسام و اعراض و نه ترکیب ذهنی مثل جنس و فصل و نه ترکیب وهمی مثل وجود و ماهیت که در مجردات مثل عقول و نفوس
تصور میشود دارد بلکه صرف وجود و عین وجود و بحت وجود است و حضرت موسی که داراي مقام نبوت و رسالت و اولو
العزمی است چگونه تمناي رؤیت میکند بعلاوه اشکال دیگري هم در اینجا هست که غشوه که شعور و ادراك را از بین ببرد بر
انبیاء و ائمه و اوصیاء روا نیست، بعضی مفسرین بر دفع این اشکال گفتند که سؤال موسی (ع) جهت خواهش قوم بوده که گفتند لَنْ
نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً بقره آیه 52 و بعضی گفتند مراد رؤیت بقلب است و چشم باطن نه بعین و چشم ظاهر و هر دو این
جواب مخدوش است.
اما اول زیرا خواهش امر محال را نباید حضرت موسی قبول کند بخصوص راجع بامر اعتقادي.
و اما ثانی بر اینکه رؤیت بقلب یعنی معرفت امریست ممکن و جواب لن ترانی مناسب نیست و اخباري هم در این باب داریم
مخصوصا خبري که مأمون ملعون از حضرت رضا علیه السّلام سؤال کرد و خبر بسیار مفصل است و حقیر فهمم قاصر است از درك
آن مراجعه کنید بتفسیر برهان و آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم بعد از بیان دو مقدمه: یکی آنکه عوالم متعدد است عالم لاهوت که
غیر از ذات مقدس ص: 451
حق از آن عالم خبري ندارد و عالم جبروت که عالم مجردات از عقول و نفوس و عوالم علویه مثل عالم ملائکه و عرش و کرسی و
افلاك و کواکب و ما فیها از کرات جوّیه مثل سدرة المنتهی و بیت المعمور و امثال اینها و عوالم سفلیه مثل کره زمین و آب و هوا
و آنچه در آنها موجود است از جمادات، نباتات، حیوانات جنّ و انس.
مقدمه دوم اینکه رؤیت شیء بسا برؤیت آثار او است رؤیت مصنوع رؤیت صانع است و البته هر چه اثر قويتر و صنع لطیفتر باشد
یعنی ریزهکاري در او بیشتر باشد دلالت او بر صانعش بالاتر است و مراتب فهم و ادراك بشر هم مختلف است هر کس بقدر
صفحه 241 از 258
استعدادش میتواند درك کند چنانچه در معرفت بمقام نبوت و ولایت خاصه نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و الأئمه علیهم السّلام
هم مختلف هستند کسی زائد از مقدار استعداد خود اگر بخواهد پرواز کند هلاك میشود و از اینجا است که بسیاري غلوّ کردند در
حق ائمه و انبیاء و مقام الوهیت بر آنها قائل شدند.
پس از این دو مقدمه میگوییم حضرت موسی بمقدار استعداد خود معرفت داشت و از آثار مشاهده مؤثر مینمود در این مورد که
خداوند با او تکلم کرد و کلیم اللَّه شد تصور کرد که بیش از این استعدادي که داشت که بمقام نبوت و رسالت و کلیمیت رسیده
باز هم استعداد مشاهده انوار جلال و عظمت پروردگار را دارد لذا تمناي بیشتري کرد از این جهت میفرماید وَ لَمَّا جاءَ مُوسی
لِمِیقاتِنا که مورد دعوت الهی شده وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ که خداوند بدون واسطه ملک ایجاد کلام فرمود و کلیم اللَّه شد.
قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بیشتر از آنچه مشاهده کردهام بمن ارائه فرما خطاب رسید که استعداد بیشتر از آنچه بتو عنایت شده نداري
و طاقت مشاهده در تو نیست لذا فرمود لَنْ تَرانِی هرگز نمیتوانی و براي اینکه بر او معلوم ص:
452
شود که طاقت مشاهده ندارد خطاب شد وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ خداوند یک درجه از مراتب فوق طاقت او تجلی فرمود فَإِنِ اسْتَقَرَّ
مَکانَهُ کوه با آن عظمت از هم پاشیده شد فَسَوْفَ تَرانِی گفتند قضیه شرطیه تصدق عن کاذبین و چون جبل استقرار نمیکند پس تو
هم طاقت نمیآوري فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا ریز ریز شد و از هم پاشیده شد موسی طاقت نیاورد وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً غشوه نبود
که شعور و ادراك را از بین ببرد بلکه سستی بدن و ضعف قوي موسی را انداخت روي زمین و بیحال شد چنانچه غشوه امیر
المؤمنین علیه السّلام از خوف خدا و غشوه فاطمه از گریه بر پدر بزرگوارش و غشوه سیّد الشهداء بالاي جنازه ابی الفضل یا در
وداع با حضرت قاسم و امثال اینها از این باب است.
فَلَمَّا أَفاقَ بخود آمد قالَ سُبْحانَکَ منزهی از جمیع لوازم امکانی و از ترکیب و تجسم و عجز و احتیاج و عیب و نقص وَ أَنَا أَوَّلُ
الْمُؤْمِنِینَ اولیت نسبت ببنی اسرائیل است و الّا مقدم بر موسی بسیار بودند.
تنبیه- نظر به اینکه مقام مقدس محمد و آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالاتر از مقام موسی (ع) بود و استعداد آنها بیشتر میتوان
گفت که آنچه موسی طاقت نیاورد آنها مشاهده کردند حتی در معراج مقام قاب قوسین او ادنی لذا میفرماید ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ
قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی الی قوله تعالی لَقَدْ رَأي مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْري نجم آیه 8 الی 18 ، و شاید نظر شاعر همین باشد که گفته:
تو باین جمال خوبی سوي طور اگر خرامی
ارنی بگوید آن کس که بگفت لن ترانی
بلکه بسیاري از آثار ربوبی هست که حتی پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که افضل از کل است نمیتواند مشاهده نماید و
شاید مفاد این حدیث که منسوب بخود حضرت است همین باشد که در مناجاتش عرض میکند
(ما عرفناك حق معرفتک و ما عبدناك ص: 453
حقّ عبادتک)
بلکه از حدّ امکان خارج است فقط ذات مقدس واجب الوجود میداند و بس
[سوره الأعراف ( 7): آیه 144 ].... ص : 453
( قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ( 144
خطاب رسید اي موسی من تو را برگزیدم برسالات خود و بکلام خود پس بگیر آنچه را که بتو دادم و باش از شکرگزارندگان.
قال خداوند عالم یا موسی در همان موقعی که در میقاتگاه بود إِنِّی اصْ طَفَیْتُکَ اصطفاء از ماده صفأ یعنی برگزیده و لذا آدم علیه
صفحه 242 از 258
السّلام را صفی اللَّه میگویند و خداوند انبیاء را بر تمام مخلوقات خود برگزید و اختیار فرمود و حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم را مصطفی گفتند براي اینکه برگزیده خداوند بود و در زیارت جامعه صغیره در حق ائمه (ع) میگویی السلام علیکم یا
اصفیاء اللَّه و در زیارت حضرت رسالت (ص) السلام علیک یا صفی اللَّه.
علی الناس بر جمیع افراد بشر حتی انبیاء زیرا این خصیصه موسی بود که با او بدون واسطه ملک تکلم فرمود بلی بر پیغمبر اکرم
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم در معراج آنجایی که نه ملک مقربی راه داشت و نه نبیّ مرسلی این خصیصه بود بلکه بسا بر سایر
انبیاء هم اتفاق میافتاد قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَۀً یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا
لکن معنون باین عنوان و ملقب باین صفت کلیم اللَّه حضرت موسی بود.
بِرِسالاتِی تعبیر بجمع براي این است که نسبت بهر حکم و دستور رسالت داشت لذا تعبیر بمفرد و جمع هر دو صحیح است و
بکلامی که این خصیصه بود فَخُ ذْ ما آتَیْتُکَ هر چه بیان فرمودم وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ تمام نعم الهی أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 454
شکر لازم دارد وجوب شکر منعم بحکم عقل است و لکن هر چه نعمت بزرگتر باشد اهمیت شکرش بیشتر است بالاخص نعمت
رسالت و اولو العزمی و اصطفاء و تکلم و غیر اینها که باو عنایت شده بود و این معجزات و آیات بزرگ که آن حضرت داشت
[سوره الأعراف ( 7): آیه 145 ].... ص : 454
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَ ۀً وَ تَفْصِ یلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُ ذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُ ذُوا بِأَحْسَ نِها سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ
(145)
و نوشتیم از براي موسی در الواح تورات از هر چیزي موعظه و تفصیل دادیم از هر چیزي پس بگیر اي موسی این الواح را بتمام قوي
و جدیت و امر کن قوم خود را که بگیرند ببهترین آنها زود باشد که بشما ارائه دهم خانه و محل سکونت فاسقین را.
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ لوح عبارت از صفحه و تخته است که در او نوشته ظاهر و روشن نماید یا از جواهرات مثل یاقوت و زبرجد و
زمرّد یا از فلزات مثل طلا و نقره و مسّ و آهن یا از چوب و در اخبار از جواهرات گفتند و از اینجا استفاده میشود که تورات مکتوبا
و متفرقا نازل شده چنانچه صحف انبیاء هم مکتوبا نازل شده مثل صحف آدم و نوح و شیث و ابراهیم ولی قرآن مقروا نازل شده لذا
مسمی بقرآن شده که جبرئیل بر حضرتش قرائت میکرد.
مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یعنی من کل ما یحتاجون فی امر دینهم از واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات و مباحات و وضعیات و سایر ما
یحتاجون.
موعظۀ وعظ عبارت از تحذیر است و بیان عواقب وخیمه معاصی و عقائد فاسده و اخلاق رذیله که تعبیر بانذار میکنند در مقابل
نصایح که پند و اندرز است بعقائد حقه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه که تعبیر ببشارت میکنند و وظائف انبیاء است که مبشر و
بشیر و منذر و نذیر باشند. ص: 455
وَ تَفْصِ یلًا لِکُلِّ شَیْءٍ که هر یک از وظائف و دستورات را جدا جدا با شرائط و اجزاء و موانع نوشته شده بود و از این جمله استفاده
میشود که تورات بسیار مفصل بوده ولی یهود در دورههاي بعد بکلی از بین بردند فقط بعض جملات که در اذهان آنها بوده با
تحریفات زیادي بنام تورات ضبط کرده که همین تورات رائج باشد که او را پنج سفر کردهاند.
فَخُذْها بِقُوَّةٍ که تمام این الواح را برداشت با کمال جدیت و اهمیت و از میقات آمد نزد قوم.
وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها اشکال- تورات کل آن حسن است و واجب است اخذ بجمیع آن چه معنی دارد اخذ باحسن.
جواب- اخذ قوم معناي آن این نیست که الواح را از موسی بگیرند و ببرند در منازل خود بلکه مراد عمل بر طبق دستورات آن است
صفحه 243 از 258
که عبارت از عقائد حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه است و اما محرمات را نباید عمل کرد مباحات هم لازم العمل نیست مراد از
احسن آنچه صلاح دین و دنیا و آخرت آنها است عمل کنند و آنچه بر خلاف صلاح است رها کنند سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ تهدید
است که نبادا ترك واجب یا مرتکب حرام شوید و فاسق گردید که دار فاسقین جهنم است و خواهید آن را مشاهده کرد، و بعضی
تفسیر کردند دار فاسقین را بدولت کفار بنی اسرائیل که بعد از موسی بوجود میآید و این تفسیر بسیار بعید است و مناسبت با جمله
قبل ندارد، و اللَّه العالم بمراده من کلامه.
ص: 456
[سوره الأعراف ( 7): آیه 146 ].... ص : 456
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ
( یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ( 146
زود باشد که برگردانم از آیات خود کسانی را که تکبر کردند در روي زمین بدون حق و اینکه هر چه مشاهده کردند از هر آیۀ
ایمان نیاوردند بآن و اگر ببینند راه رشد و صلاح را نمیگیرند آن را راه خود و اگر ببینند راه غیّ و ضلالت را میگیرند راه خود و
این عمل براي اینست که تکذیب آیات ما را نمودند و خود را از آن آیات بغفلت انداختند.
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ در معناي مراد از این آیات و کیفیت صرف متکبرین از آنها مفسرین اختلاف زیادي کردند تقریبا پنج وجه
گفتند هر کدام یک وجهی اختیار کردند مثل ابی علی جبائی و قاضی و غیر اینها، و آنچه بنظر اقرب و مناسب با ظاهر آیه شریفه
است اینست که آیاتی که در این جمله است عنایات و تفضلات و تأییدات و نصرتهائیست که خداوند بمسلمین در عصر نبی اکرم
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرحمت فرموده فقیر بودند غنی فرمود، ذلیل بودند عزیزشان کرد، با یکدیگر مخالف و دشمن بودند
رءوف و مهربان شدند، با عده کمی بدون اسباب و اسلحه بر کفار و مشرکین غلبه کردند، در ضلالت بودند هدایت فرمود و غیر
اینها که در آیات شریفه اشاره دارد و منکرین از مشرکین و اهل کتاب با آن ثروت و عدّه و عدّه و قدرت و عزتی که داشتند ذلیل و
مغلوب و هلاك و خوار و خفیف و دشمن با یکدیگر شدند لذا میفرماید آنچه آنها داشتند از آنها گرفتیم و بمؤمنین دادیم.
الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ آن قدر کبر و نخوت داشتند که اگر میخواستند وارد منزلی شوند و باب منزل کوتاه بود حاضر نبودند سر
خم کنند و اگر چیزي ص: 457
از دست آنها روي زمین میافتاد حاضر نبودند خم شوند و بردارند و امثال اینها خداوند آنها را آن قدر ذلیل کرد که مشرکین طلقاء
رسول اللَّه شدند در فتح مکه و اهل کتاب حاضر باداء جزیه شدند با کمال خفت.
بِغَیْرِ الْحَقِّ بدون حق تکبر و مدرکی و دلیلی براي عظمت خود نداشتند و غیر از ضلالت و گمراهی و شرك و هزارها عیوب چیزي
در آنها نبود.
وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها از معجزات و آیات شریفه قرآن و عنایات حق نسبت بمؤمنین هر چه مشاهده میکردند ایمان بآن
نمیآوردند.
وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا آنچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنها را راهنمایی و هدایت میفرمود اعتنایی نمیکردند وَ
إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا هر راه فساد از فسق و فجور مثل زنا و شرب و قتل و غارت و ظلم و تعدي بود طریقه خود میگرفتند
و مشی میکردند ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب انبیاء کردند و معجزات آنها را حمل بسحر کردند و آنها را مجنون و کذّاب و
ساحر شمردند وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ به اینکه اعراض کردند و گوش بفرمایشات آنها ندادند و خود را در غفلت و جهالت و ضلالت
انداختند.
صفحه 244 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 147 ] ..... ص : 457
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 147
و کسانی که تکذیب نمودند بآیات ما و بملاقات روز قیامت حبط شد و از بین رفت جمیع اعمال آنها آیا جزا داده میشوند مگر
بآنچه بودند عمل میکردند.
وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا اگر مراد از آیات انبیاء باشند تکذیب آنها باین بود که آنها را کذّاب و مفتري و مجنون و ساحر نامیدند، و
اگر مراد معجزات ص: 458
صادره از آنها بود تکذیب آنها باین بود که آنها را حمل بسحر و جادو کردند و اگر مراد فرمایشات آنها که در آیات تورات و
زبور و انجیل و فرقان بوده حمل بر خلاف حق نمودند و بعید نیست که چون کلمه آیاتنا جمع مضاف است شامل جمیع آنها میشود
نکتۀ- مراد از تکذیب آیات این نیست که جمیع آیات الهی را منکر شوند و لو یک آیه از آنها را تکذیب کنند مکذب بآیات الهی
شده مثلا یکی از انبیاء یا اوصیاء آنها را منکر شد یا یکی از معجزات صادره از آنها را حمل بسحر کرد یا منکر شد یا یکی از
ضروریات دین را منکر شد مشمول این آیه است.
وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ در مسئله معاد اهل ضلالت طوائفی هستند یک طائفه اصلا منکر معاد هستند و میگویند من مات فات که در بسیاري از
آیات قرآن اشاره بآنها شده، یک طائفه بسیار از حکماء منحصر میدانند بمعاد روحانی، طائفه سوم بعض متکلمین که اصلا وجود
مجرد قائل نیستند و غیر از جسم و جسمانی چیزي را قبول ندارند جز ذات مقدس پروردگار منحصر بمعاد جسمانی میدانند، طائفه
چهارم شیخیه هستند که میگویند روح تعلق میگیرد ببدن حور قلیایی، طائفه پنجم بعضی حکماء میگویند روح تعلق میگیرد بقالب
مثالی و صور برزخیه که صورت بلا ماده باشد مثل ملا صدرا و اتباعش حتی از کلمات سبزواري هم برمیآید ولی جرئت اظهارش را
نمیکند و میگوید:
من قصّر المعاد فی الجسمانی قصّر کمن قصّر فی الروحانی
بعضی اصل معاد جسمانی و روحانی را منکر نیستند ولی پارهاي از ضروریات معاد را تأویل میکنند مثل صراط و میزان و امثال آنها
تماما مشمول این جمله هستند حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ مراد این نیست که اعمال آنها صحیحا واقع شده سپس از بین میرود بلکه مراد اینست
که اصلا عمل آنها باطل و فاقد شرائط صحت بوده زیرا ص: 459
همین نحوي که ایمان و اسلام شرط صحت کلیه عبادات است موافات که بقاء ایمان باشد آنهم شرط صحت است و این لازم
نمیآید شرط متأخر تا مورد اشکال شود بلکه زوال ایمان و لو در آخر عمر کاشف از اینست که عمل از ابتداء امر صحیح نبوده هَلْ
یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ و لو صورت استفهام است لکن معنی اینست که خداوند هر کسی را که جزاء میدهد بواسطه عمل او
است
(ان خیرا فخیر و ان شرا فشر)
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ زلزال آیه 8. یعنی توقع این نداشته باشند که خداوند بدون تقصیر کسی
را عذاب کند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 148 ].... ص : 459
( وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ ( 148
و گرفتند قوم موسی از بعد از رفتن موسی بمیقات از زر و زیور خود گوساله که جسد صرف بود بدون روح و از براي او صدایی
صفحه 245 از 258
بود مثل صداي گاو آیا ندیدند که این گوساله با آنها تکلم نمیکند و آنها را هدایت براه نمینماید گرفتند او را و بودند که ظلم
میکردند.
این دوم شرکی بود که بنی اسرائیل در زمان موسی آوردند که گوسالهپرست شدند و عبادت کردند او را باغواي سامري که گفت
. ببنی اسرائیل هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی طه آیه 90
وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی اتخاذ بالوهیت و پرستش است و مراد از قوم جمیع قوم نیست بلکه آنها سه قسمت شدند یک قسمت نپرستیدند
لکن ساکت بودند و آنها را نهی نکردند و با آنها معاشرت کردند یک قسمت که در طرف اقلیت بودند مثل هارون و اتباع او که
نپرستش کردند و آنها را نهی اکید کردند و ترك معاشرت ص: 460
چنانچه در آیه قبل وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ الایه تمام بنی اسرائیل تقاضا نکردند از موسی که اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ بلکه
جماعت کثیري از آنها بودند من بعده مراد بعد از وفات موسی نیست لکن بعد از رفتن موسی بمیقات آنهم در ظرف آن ده شب که
زائد بر سی شب شد که سامري گفت موسی از دنیا رفت و خداي موسی در این گوساله حلول کرده.
مِنْ حُلِیِّهِمْ حلی طلا آلات است که از فرعونیان و قبطیان که بعد از غرق شدن و هلاك شدن بدست بنی اسرائیل افتاد و سامري آنها
را گرفت و آب کرد و یک گوساله طلا ساخت عجلا جسدا عجل بچه گاو است که تعبیر بگوساله میکنیم، جسدا یعنی بدن بیروح
له خوار خوار صداي گاو است که تعبیر ببنک میکنیم.
سؤال- چگونه مجسمه طلا صدا میکند.
جواب- امروزه مشاهده میکنیم که مجسمههایی از نوع حیوانات سگ، خروس، اردك و غیر اینها میسازند و تکمه قرار میدهند که
اگر آن را فشار دهی صداي همان حیوان از دهان او میآید بلکه مجسمه انسان درست میکنند که رقص میکند و راه میرود و دست
حرکت میدهد حتی نقل کردند که مجسمه خادم و خادمه ساختهاند که وصل ببرق است اگر سوئیچ را بزنی چاهی و طعام میآورد.
جاروب میکند، درب خانه باز میکند و امثال اینها و این صنایع در ازمنه سابقه بوده و از بین رفته ثانیا تجدید شده و خود سامري
علت آن را بحضرت موسی گفت بَصُ رْتُ بِما لَمْ یَبْصُ رُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْ َ ض ۀً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها طه آیه 96 ، و شرحش را چنین
گفتند که فرعون با اتباعش موقعی که رسیدند برود نیل و شکاف دریا را مشاهده کردند و بنی اسرائیل را دیدند که عبور کردند
، ترسید که وارد شکاف شود جبرئیل بر مادیانی سوار آمد پیشاپیش اسب فرعون دیگر نتوانست أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 461
مهار اسب را نگهدارد و چون جبرئیل از شکاف دریا گذشت سامري مشاهده کرد که خاك زیر پاي مادیان حرکت دارد قبضهاي
از آن خاك برداشت و در شکم عجل ریخت این صدا از او ظاهر شد.
أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ یعنی آیا نمیدیدند که عجل با آنها تکلم نمیکند وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا و آنها را راهنمایی نمیکند و یک مجسمه
بیش نیست چگونه میشود خدا باشد و معبود گردد مع ذلک با این مشاهده باز اتَّخَ ذُوهُ او را بالوهیت گرفتند با اینکه براهین عقلیه
قائم است که حلول و اتحاد بر ذات اقدس ربوبی محال است وَ کانُوا ظالِمِینَ چنانچه نصارا و بسیاري از ارباب ضلال آنها هم قائل
بحلول و اتحاد شدند هم بخود ظلم کردند هم بدیگران که آنها را اغواء کردند و بضلالت انداختند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 149 ] .... ص : 461
( وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 149
و چون آن گوساله افتاد در دستهاي آنها و در مقابل آنها و دیدند که محققا آنها گمراه شدهاند گفتند هراینه اگر خداوند بما رحم
نفرماید و ما را نیامرزد ما از زیانکاران میشویم.
صفحه 246 از 258
وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ سقوط بمعنی از کار افتادن است میگویی فلان از درجه سلطنت و ریاست و امارت و اعتبار افتاد یا اینکه
مردم نظري باو داشتند از نظر آنها افتاد و از این باب است سقط جنین که در شکم مادر مرد و از رحم مرده بیرون آمد گوساله را
فهمیدند که خدا نبوده و صنعت سامري و تقلب آن بوده و مراد فی ایدیهم یعنی بالعیان مشاهده کردند و در مقابل آنها چنانچه
شیطان گفت لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِ دُ ص:
462
أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ
. اعراف آیه 16
وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَ لُّوا رؤیت در اینجا بمعنی درك و فهم است یعنی درك کردند و فهمیدند که بر خطاء رفتند و گمراه شدند و
بضلالت افتادند پشیمان شدند و توبه کردند قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا اگر توبه ما را قبول نفرماید و ما را مشمول رحمت خود قرار
ندهد وَ یَغْفِرْ لَنا و از گناه بزرگ ما در نگذرد و ما را نیامرزد و باین گناه ما را بگیرد لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ خسران تجارت اینست
که تاجر سرمایه بدست بیاورد سپس علاوه بر اینکه نفعی نبرده باشد آن سرمایه را هم از دست داده باشد اینها پس از آمدن موسی
سرمایه ایمان بدست آوردند که باید ببرکت ایمان موفق باعمال صالحه و وظائف الهیه منافع بسیاري در دنیا و آخرت بدست بیاورند
و بعد از پرستش گوساله علاوه بر اینکه عمل صالحی نکردند سرمایه ایمان را هم از دست دادند و مشرك شدند.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 150 ].... ص : 462
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْ بانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَ ما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ
( إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ( 150
و زمانی که موسی برگشت از مناجات رو بقوم با حال غضب و تأسف و فرمود بد عملی بجا آوردید در نبودن من و بد حفظ کردید
زحمات مرا آیا عجله کردید پیش از آنکه دستور الهی بیاید و الواح تورات را انداخت و سر برادرش هارون را گرفت و روبخود
کشید هارون گفت اي پسر مادر من محققا قوم مرا تضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند پس مرا مورد شماتت دشمنها قرار مده
و مرا در مؤاخذه در عداد قوم ظالمین مکن. ص: 463
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی از میقاتگاه که چهل شب طول کشیده بود و مشغول مناجات با پروردگار بود و الواح تورات را آورده بود الی
قومه بسوي قوم خود آمد غضبان اسفا از این جمله استفاده میشود که حضرت موسی قبل از آمدن نزد قوم خبر داشت که اینها
گوسالهپرست شدند و خداوند باو وحی فرموده بود چنانچه صریحا در سوره طه میفرماید که خداوند قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ
بَعْدِكَ وَ أَضَ لَّهُمُ السَّامِرِيُّ فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً آیه 87 و 88 که با حال غضب و تأسف آمد، بعضی گفتند غضب و
تأسف یک معنا است تأکیدا تکرار فرموده، و بعضی گفتند غضب براي ورود مکروه است و تأسف براي زوال مطلوب است دو معنا
است و هر دو از جهت قوم و عمل آنها است، و آنچه بنظر میآید که غضب براي شرك و عبادت گوساله بود و این از صفات
حمیده است زیرا در باب اخلاق غضب را دو قسم کردند اگر براي صدور معاصی و کفر و شرك باشد بسیار ممدوح است و
علامت قوّت ایمان است و یکی از صفات ربوبی است در دعاء کمیل میخوانی
(فکیف احتمالی لبلاء الاخرة و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک)
و از صفات بارزه انبیاء و اوصیاء است در مقابل کفار و مشرکین و معاندین مثل غضب امیر المؤمنین علیه السّلام در میدان جنگ و
غضب ابی عبد اللَّه علیه السّلام در مقابل اهل کوفه و این غضب براي خدا است و اما براي ناملایمات دنیا مذموم است و آثار وخیمه
دارد و موجب زوال عقل و حدوث جنون میشود و بسا خودکشی میکند و مورث صدور افعال قبیحه میشود، و اما تأسف آنهم دو
صفحه 247 از 258
قسم است اگر براي فوت امر دینی از عبادات و اعتقادیات باشد بسیار ممدوح است و حضرت موسی پس از این مقدار زحمت که
اینها را از تیه ضلالت نجات داده و از تعدیات فرعونیان خلاص نموده و داخل در ایمان کرده یک مرتبه از ایمان خارج شدند و
تمام زحمات موسی را از بین بردند تأسف پیدا ص: 464
کرد، و اما اگر براي فوت منافع دنیوي باشد مذموم است.
قالَ بِئْسَ ما خَلَفْتُمُونِی یعنی بسیار بد مراعات کردید دستوراتی که بشما دادم در این مدت قلیل که من در میقاتگاه بودم که حتی از
خدا هم برگشتید و بیک مجسمه گوساله گرویدید من بعدي یعنی بعد از نبودن من میان شما أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ یعنی تعجیل کردید
در مخالفت اوامر الهی باین معنی که مدت زیادي نبود که از توحید دست بردارید هنوز کهنه نشده بود دستورات الهی و الطاف
ربوبی نسبت بشما که دشمنان شما را هلاك کرد و اموال آنها و ممالک آنها را تصرف کردید و از ظلم آنها نجات پیدا کردید و از
غلامی و کنیزي آنها آزاد شدید.
وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ چون الواح بسیار و بزحمت در دست او بود و میخواست دست رو بآنها دراز کند ناچار الواح را انداخت و دست برد
رو بهارون وَ أَخَ ذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ گرفت سر برادرش هارون را بلکه از عبارت بعد ظاهر میشود که محاسن او را گرفت یَجُرُّهُ إِلَیْهِ و رو
بخود کشید.
سؤال- هارون چه تقصیري داشت.
جواب- موسی میدانست هارون پیغمبر است و معصوم است و کوچکترین خطایی از او سرنزده لکن براي تنبیه بنی اسرائیل و بزرگی
مطلب که بآنها برساند که من با اینکه هارون بدون تقصیر است چون میان شما بود و خلیفه من بود اول باو پرخواش میکنم که ثابت
شود بر شما که کار شما بسیار زشت و قبیح بوده چنانچه خداوند فرداي قیامت از انبیاء سؤال میکند با اینکه میداند آنها کوچکترین
. مسامحه در تبلیغ نکردهاند فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ اعراف آیه 5
توضیح کلام- اینکه بنی اسرائیل منکر خدا نشدند و همچنین منکر نبوت ص: 465
موسی نبودند و انتظار از آمدن موسی را هم داشتند و حضرت هارون هم آنها را اکیدا نهی فرمود و امر باطاعت خود نمود و آنها را
آگاه بخطاء و فریب آنها نمود چنانچه در قرآن میفرماید وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ
فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِي قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی طه آیه 92 ، و حضرت هارون میدانست که بزودي حضرت
موسی میآید و اگر با آنها مقاتله کند و دو دسته با هم بجنگند و اختلاف و تفرقه بین آنها بیفتد اصلا اساس دین از بین میرود
چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام هم همین ملاحظه را نمود که اگر دست بقبضه شمشیر کند صورت اسلام هم از بین میرود چنانچه
منسوب بآن حضرت است که همین کلام هارون را مقابل مرقد حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کرد و صدیقه
طاهره سلام اللَّه علیها هم اشاره دارد که بحر العلوم میگوید در اشعارش (ابتاه هذا السامري و عجله تبعا و مال الناس عن هارون) و از
پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هم روایت شده که آنچه در امم سابقه واقع شده شبیه آن در این امت واقع میشود.
قالَ ابْنَ أُمَّ تعبیر بام با اینکه برادر ابوینی بودند از جهت رقت و محبت و فرونشاندن غضب است إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْ عَفُونِی مرا ضعیف
شمردند و اعتنایی نکردند وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی میخواستند مرا بکشند که خیلی نزدیک بود که اگر بیش از این آنها تعقیب کرده بودم
مرا میکشتند فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ دشمنهاي ما که مقصود و منظور شما را نمیدانند فقط همین ظاهر را مشاهده میکنند میگویند این
دو برادر که با یکدیگر برابر بودند هم میان آنها تشاجر و تنازع افتاد و مرا شماتت میکنند.
وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ شاید این جمله اشاره باشد بر کار یهود که گوساله را نسبت میدهند بحضرت هارون که او او را
درست کرد و بنی اسرائیل را ص: 466
بپرستش آن دعوت نمود و از این طائفه بعید نیست زیرا هر نسبت ناروایی را بانبیاء میدهند بردارید کتب عهد قدیم را نظر کنید
صفحه 248 از 258
بحضرت لوط و بداود و بسلیمان و غیر اینها چه نسبتهایی داده بالاخص بحضرت عیسی علیه السّلام بلکه یکی از اعتراضات آنها
بقرآن همین است که سامرة مدتهایی بعد از زمان موسی بنا شده سامري کجا بود که بیاید گوساله بسازد غافل از اینکه سامري یاء
نسبت نیست که اهل سامره باشد بلکه اسم شخص است از همان بنی اسرائیل و ساحت قدس انبیاء از کوچکترین خطایی منزه است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 151 ] ..... ص : 466
( قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( 151
عرض کرد موسی پروردگار من بیامرز مرا و برادر مرا و ما را داخل رحمت خود فرما و تو ارحم الراحمین هستی.
توهم نشود که طلب مغفرت دلیل بر صدور ذنب باشد انبیاء حتی یک ترك اولی را گناه بزرگ میشمارند و شاید ترك اولاي
موسی همین القاء الواح و تندي با هارون بوده و لو براي خدا بود لکن با ملایمت اولی بود و ترك اولاي هارون این باشد که موقعی
که دید بنی اسرائیل گوساله پرست شدند و اطاعت او را نکردند حتی اراده کشتن او را داشتند اولی این بود که از میان آنها بیرون
رود لذا موسی قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی و بعضی از مفسرین توهم کردند که از این جمله استفاده میشود که تمام قوم گوساله پرست
شدند فقط هارون خارج بود لکن این توهم فاسد است بلی آنهایی که گوساله نپرستیدند ساکت بودند و با هارون همراهی نکردند
چنانچه در قضیه ابی بکر هم تمام موافقت نکردند که دلیل عمده عامه اجماع است بسیاري که صریحا مخالفت کردند و جماعت
زیادي ساکت بودند و امیر المؤمنین را یاري نکردند بعلاوه لازم نیست طلب مغفرت از جهت ترك اولی باشد و لو ترك اولی هم
صادر نشده ص: 467
باشد بلکه براي اینکه نتوانستند حق معرفت و عبادت را اداء کنند چون از حدّ امکان خارج بود، از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
است عرض میکند (ما عرفناك حق معرفتک و ما عبدناك حق عبادتک) حضرت ابراهیم (ع) است عرض میکند رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ
. لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ ابراهیم آیه 42
وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ رحمت الهی سرتاسر ممکنات را فروگرفته وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ در چند آیه بعد رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ
رَحْمَ ۀً وَ عِلْماً مؤمن آیه 7، فقط موانع شمول رحمت باید برداشته شود تا انسان داخل در رحمت شود وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
تفسیرش واضح است و ما در اول سوره حمد مفصلا در کلمه بسم اللَّه الرحمن الرحیم بیان کردهایم
[سوره الأعراف ( 7): آیه 152 ].... ص : 467
( إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّۀٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُفْتَرِینَ ( 152
محققا کسانی که عبادت گوساله را اختیار کردند زود باشد که اصابت کند آنها را غضب پروردگار آنها و خفّت و سبکی در
زندگانی دنیا و همین نحو جزاء میدهیم کسانی که افتراء میزنند.
إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا الْعِجْلَ یعنی گرفتند او را الها و معبودا خداي خود دانستند و پرستش نمودند سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ اگر تاریخ
احوال یهود را مراجعه کنید و از کتب عهد قدیم خود آنها از زمان موسی تا زمان حضرت عیسی چه سلاطین از کفار و مشرکین بر
سر بنی اسرائیل مسلط شدند و چه اندازه از آنها را کشتند و چه اندازه آواره شدند و چه اندازه اسیر و دستگیر شدند که ما در کلم
الطیب مجلد اول شرح آن را اشاره کردهایم مراجعه فرمائید که چه اندازه مورد غضب الهی واقع شدند. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 468
و ذلّۀ چنانچه میفرماید ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ وَ الْمَسْکَنَۀُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ بقره آیه 58 ، و نیز میفرماید ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ أَیْنَ ما
ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَۀُ آل عمران آیه 108 ، و شرح این دو آیه در
صفحه 249 از 258
محل خود گذشت.
وَ کَ ذلِکَ نَجْزِي الْمُفْتَرِینَ این غضب و ذلت اختصاص بیهود ندارد هر که افتراء در دین بزند چه درباره توحید یا نبوت یا امامت یا
در احکام مورد غضب و ذلّت خواهد شد اگر امروز نشد دو روز دگر شود چنانچه مشاهده کردهایم، و افتراء دروغی است که بغیر
نسبت دهند بخدا یا برسول یا امام یا علماء یا مؤمنین جمع محلی بالف و لام افاده عموم دارد.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 153 ] ....... ص : 468
( وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ( 153
و کسانی که اعمال سیّئه بجا آوردند و مرتکب معاصی شدند پس از آن نادم شدند و توبه کردند و ایمان آوردند محققا پروردگار
تو از بعد از توبه و ندامت آنها هرآینه البته آمرزنده و مهربان است و رحم کننده.
وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ و لو مورد آن بنی اسرائیل است که گوساله پرست شدند لکن مورد مخصص نیست و آیه عام است تمام اهل
معاصی را شامل میشود و لو کفر و ضلالت باشد حتی دلیل بر قبولی توبه مرتدّ هم هست زیرا مورد آیه بنی اسرائیل است که شرك
آوردند و چه ارتدادي است بالاتر از این.
ثُمَّ تابُوا که حقیقۀ پشیمان شدند از جهت کفر و فسق و معصیت نه از جهت برخورد بمضار آن مثلا سارق را اگر دست بریدند
پشیمان میشود از سرقت یا زانی را حدّ زدند پشیمان میشود از زنا لکن این توبه نیست بلکه از جهت أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 469
مخالفت با امر خدا و ارتکاب معصیت پشیمان شود با مراعات شرائط توبه چون هر گناهی توبه آن فرق دارد مثلا توبه از ترك صلوة
اتیان بقضاء است و از ترك صوم قضاء و کفاره است و از زکاة و خمس رد کردن است و از حقوق الناس اداء آنست و از شرك و
کفر ایمان آوردنست.
من بعدها ضمیر راجع بسیئات است یعنی بعد از ارتکاب سیئه توبه کرد وَ آمَنُوا ممکن است اشاره باهل کتاب که در عصر نبی صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم بودند یا مطلق کفار و مشرکین که ایمان بیاورند خداوند از تمام معاصی آنها صرف نظر میکند
(الاسلام یجبّ ما قبله).
انّ ربّک خطاب بمفرد با اینکه رب العالمین است براي اینست که قرآن بر او نازل شده و او مخاطب گردیده من بعدها بعد از
ارتکاب معاصی و توبه و ایمان لغفور با سه تأکید کلمه انّ و لام تأکید و اتیان بصفت مشبهۀ غفور یعنی محققا البته غفران او ثابت و
محقق است مخصوصا در قیامت که حتی شیطان هم بطمع میافتد رحیم غفران گذشت از عقوبت است و پردهپوشی و برطرف کردن
آثار وخیمه معاصی است و رحمت مشمولیت فیوضات و الطاف و نعم خداوندیست هم در دنیا و هم در آخرت
(یا رحمن الدنیا و الاخرة و رحیمهما)
حدیث است.
[سوره الأعراف ( 7): آیه 154 ].... ص : 469
( وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ( 154
و چون فرونشست از موسی غضب گرفت الواح تورات را و در نوشتههاي او بود آنچه که باعث هدایت قوم بود و موجب شمول
رحمت از براي کسانی که خدا ترس بودند.
وَ لَمَّا سَکَتَ بعضی سکوت را بمعنی سکون تفسیر کردند زیرا سکوت ص: 470
صفحه 250 از 258
مقابل نطق از مقوله کلام است و بعضی گفتند سکوت خلجان قلب است لکن سکوت کل شیء بحسبه، سکوت از کلام ترك نطق
است و سکوت غضب فرونشستن آثار غضب و خاموش شدن آتش غضب است چون انسان موقعی که غضب کرد یک تأثیراتی در
جبهه و رگهاي گردن و اعضاء و جوارح او ظاهر میشود و آتش غضب شعلهور میگردد و موقعی که خاموش شد این آثار زایل
میگردد پس سکوت بمعنی خاموشی است عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ و سکوت موسی بعد از پشیمانی و توبه قوم بود چنانچه غضب براي
مخالفت و پرستش گوساله بود در مقام هدایت و ارشاد آنها برآمد أَخَذَ الْأَلْواحَ تورات را برداشت و براي آنها تلاوت و قرائت نمود
وَ فِی نُسْخَتِها یعنی چیزهایی که در آن الواح بود و نوشته شده بود اموري که باعث هدایت و ارشاد قوم از آنچه در امر دین احتیاج
داشتند از واجبات و محرمات و قوانین و احکام و اخلاق لکن کسانی که بهرهبرداري از آنها کردند هدي و هدایت شدند و رحمۀ و
مشمول تفضلات الهی شدند و آنها کیانند لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ اشکال- کتاب و دستورات براي هدایت تمام افراد است وجه
اختصاص بکسانی که خداترس باشند چیست.
جواب- در اول سوره بقره در جمله هُديً لِلْمُتَّقِینَ بدان اشاره کردیم که دو قسمت هدایت داریم یکی بمعنی ارائه طریق این عام
است تمام افراد بشر را فروگرفته بمعنی اینکه حجت بر همه تمام و راه عذر منقطع است و باین معنا است آیه شریفه وَ أَمَّا ثَمُودُ
فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدي فصلت آیه 16 دیگر بمعنی ایصال بمطلوب و این مخصوص باهل تقوي و خداترسان است که
آنها بهرهبرداري میکنند و بر طبق دستورات عمل میکنند و راه حق را طی مینمایند و بفیوضات نائل میشوند و برحمت واصل.
ص: 471
[سوره الأعراف ( 7): آیه 155 ].... ص : 471
وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّايَ أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا
( إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ ( 155
و اختیار فرمود موسی قوم خود را هفتاد رجل از براي میقات پروردگار پس چون که گرفت آنها را لرزه گفت موسی پروردگار من
اگر میخواستی هلاك فرمایی آنها را و مرا از قبل از آمدن بمیقات آیا هلاك میکنی ما را بواسطه فعل سفیهان از ما این نیست مگر
امتحان و آزمایش تو هر که را بخواهی در این امتحان گمراه میکنی و هر که را بخواهی هدایت میفرمایی تویی صاحب اختیار ما
پس بیامرز ما را و رحم فرما بما و تو بهترین آمرزندگانی.
و در سوره بقره آیه 52 میفرماید وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَۀُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناکُمْ
مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و در سوره نساء آیه 152 میفرماید فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ
الصَّاعِقَۀُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ در میان مفسرین در موضوع این آیه از جهاتی اختلاف شدیدي است:
جهت اولی اینکه قضیه رجفۀ که در این آیه ذکر فرموده با قضیه صاعقه که در آیات بیان شده یک قضیه است یا دو. جهت دوم آیا
رجفه منجر بموت شد یا فقط رجفه بوده. جهت سوم آیا این قضیه قبل از اتخاذ عجل بوده یا بعد از آن. جهت چهارم مورد این
قضیه در مورد موت حضرت هارون بوده که گفتند موسی او را کشته و او فرمود بمرگ الهی رحلت نموده و ما مدرکی از براي
آنها بدست نیاوردیم و آنچه از مجموع این آیات استفاده نمودیم اینکه رجفه و صاعقه یک مورد بوده و رجفه منجر بموت آنها
شده و مربوط بموت هارون نبوده ص: 472
و مدرك هر یک را در شرح آیه بیان میکنیم:
وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا البته این اختیار منشأ و علتی داشته و الا آمدن آنها در میقات چه نتیجه دارد و آن اینست که
حضرت موسی چون مدعی شد که خداوند با من تکلم میفرماید و این دعوي بر بنی اسرائیل گران بود چون سابقه نداشته اگرچه
صفحه 251 از 258
بعد از ثبوت نبوت موسی و صدور آن همه معجزات جاي تردید در فرمایشاتش نیست لکن بنی اسرائیل قبول نکردند بنا شد چند نفر
از بزرگان آنها همراه موسی بیایند و مشاهده کنند و بر آنها خبر ببرند و شهادت دهند تا آنها تصدیق کنند این هفتاد نفر انتخاب
شدند و آمدند و کلام الهی را استماع کردند لکن از آنجایی که بنی اسرائیل در هر امري اعتراض داشتند گفتند ما از کجا بفهمیم
این کلام خدا است لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً در سوره بقره فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً در سوره نساء و این تقاضا با اینکه امر
محالی است زیرا خداوند جسم نیست، مکان ندارد، بحت وجود است حتی ماهیت ندارد دفع اشکال آنها را هم نمیکند زیرا بر
فرض محال اگر خدا جسم بود، مکان داشت مشاهده میشد میگفتند بموسی از کجا بفهمیم این خدا است شاید ملک یا جنّ باشد
و اینها باین تقاضا مرتد شدند زیرا صریحا گفتند ما بتو ایمان نمیآوریم و قائل بتجسم شدند و مجسمه مسلّم کافرند لذا مورد غضب
الهی واقع شدند.
فَلَمَّا أَخَ ذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ و مراد از رجفه همان صاعقه است زیرا اطلاق بر زلزله میشود و بر صیحه عظیمه یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَۀُ تَتْبَعُهَا
الرَّادِفَۀُ نازعات آیه 6 همان صیحه که تمام خلایق میمیرند و تعبیر بنفخه اولی میکنند میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَ َ ص عِقَ مَنْ فِی
السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ زمر آیه 68 ، پس اطلاق رجفه بر نفخه و اطلاق نفخه بر صاعقه بواسطه کلمه فصعق اثبات میکند که
رجفه همان صاعقه بوده، و اما دلیل بر اینکه این قضیه قبل از اتخاذ عجل بوده در سوره ص:
473
آیه که ذکر شد، بعد از بیان این قضیه تعبیر بثمّ میکند که از براي تراخیست ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ.
قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّايَ این جمله دلیل بر هلاکت آنها است که مردند که حضرت موسی عرض میکند که اگر
میخواستی قبلا آنها را هلاك فرموده بودي، و اما راجع بموت هارون اولا هارون در تیه از دنیا رفت که بنی اسرائیل سر گردان
بودند و یک خبري از طریق عامّه از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل میکنند و این خبر با اینکه سندش ضعیف است مخالف عقائد
شیعه است.
أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا سفیه کسی است که عقلش ناقص باشد واسطه بین مجنون که فاقد عقل است و رافع تکلیف و بین
عاقل، سفیه مکلف هست لکن عقل کامل ندارد و مراد از سفهاء از بنی اسرائیل ممکن است آنها باشند که تصدیق موسی نکردند
در اینکه فرمود خداوند با من تکلم میفرماید و ممکن است همین هفتاد نفر باشند که گفتند بموسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ
جَهْرَةً و ممکن است هر دو دسته باشند چنانچه بعید نیست زیرا هر دو دعوي سفیهانه است عاقل تصدیق نبی میکند و قائل بتجسم
نیست، و استفهام انکاري است یعنی البته بیگناه را هلاك نمیکنی بفعل گنهکار.
إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ فتنه بمعنی امتحان سخت است چنانچه میفرماید الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ
فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایه عنکبوت آیه 1، نه بمعناي دوبهمزنی و القاء اختلاف که میفرماید وَ الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ بقره آیه 214 ، زیرا
ساحت قدس ربوبی منزه از صفات خبیثه و افعال قبیحه است.
تُضِ لُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ تمام امتحانات الهی از همین باب است کسانی که باطن آنها خراب است و ایمان ندارند در
امتحان ضلالت آنها ظاهر ص: 474
میشود و کسانی که حقیقۀ ایمان را دارا باشند هدایت آنها ظاهر میشود بلکه میتوان گفت تمام افعال الهیه و دستورات خداوندي
امتحان است یکی را بغنی امتحان میکند یکی را بفقر، یکی بمرض یکی بصحت، یکی بعزت یکی بذلت، یکی بنعمت یکی ببلاء،
بلکه فقر فقیر امتحان غنی است و غناء غنی امتحان فقیر است، و نسبت اضلال و هدایت بخداوند چون مستند بفعل الهی است لذا
میگوید تضلّ بها یعنی باین فتنه و امتحان ضلالت او ظاهر میشود یا هدایت او.
أَنْتَ وَلِیُّنا ولایت ذاتیه نسبت بجمیع مخلوقات مختص بذات مقدس او است و ولایت انبیاء و اوصیاء و علماء و آباء و اجداد و قیمین
صفحه 252 از 258
تمام جعلی بجعل الهی است فَاغْفِرْ لَنا از تقصیرات و نافرمانیها و مخالفتها وَ ارْحَمْنا بالطاف و عنایات و فیوضات دنیوي و اخروي وَ
أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ غفران الهی بنحوي است که از نامه عمل محو میکند و از نظر ملائکه میبرد حتی از خود بنده هم فراموش میشود
که احدي جز ذات مقدس او اطلاعی ندارد بلکه بجاي معاصی در نامه عمل حسنات ثبت میشود فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ
. فرقان آیه 70 إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً زمر آیه 54
[سوره الأعراف ( 7): آیه 156 ] ..... ص : 474
وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَ نَۀً وَ فِی الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ
( یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ ( 156
حضرت موسی عرض کرد در تعقیب آیه قبل: و بنویس از براي ما در این دار دنیا حسنۀ و در آخرت محققا ما رجوع کردیم بسوي
تو خداوند فرمود عذاب من اصابت میکنم بآن عذاب هر که را بخواهم و رحمت من وسعت دارد هر چیزي را پس زود باشد بنویسم
آن رحمت را براي کسانی که پرهیزکار باشند و ایتاء زکاة ص: 475
کنند و کسانی که آنها بآیات ما ایمان بیاوردند.
وَ اکْتُبْ لَنا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَ نَۀً وَ فِی الْآخِرَةِ در دستگاه دولتی کسانی که از طرف دولت بآنها بهره میرسد دو دستهاند یک دسته
کارمندان دولت هستند که اسامی آنها در دفتر دولتی ثبت است بتفاوت درجات با حقوق معین اینها همیشه دائما برج ببرج حقوق
آنها بآنها داده میشود حتی موقعی که بازنشست شدند بآنها داده میشود، دسته دوم کسانی هستند که موقّتا براي دولت کار میکنند و
یک حقوقی بآنها داده میشود مثل بنّاء، نجار و امثال اینها لکن در دفتر نیست تا کار هست حقوق میگیرد پس از فراغ بهره ندارد.
دستگاه الهی هم این دو قسم هست کفار و مخالفین و ارباب ضلالت در دنیا بسا متنعم ببعض نعم الهی تا مدت حیات میشوند
بواسطه پارهاي از حکم الهی از اتمام حجت بر آنها و یا آنکه هر قدر بتوانند بر عذاب خود بیفزایند از کثرت معاصی و ظلم و غیرها
چنانچه میفرماید وَ لا یَحْسَ بَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه
172 ، لکن اسم آنها در دفتر الهی ثبت نشده و جزو کارمندان دولت الهی نیستند، و اما مؤمن متقی مطیع اسم او ثبت و حقوقش
ثابت و دائم و باقی است در دنیا و آخرت لذا موسی عرض نکرد اجعل یا اعط بلکه گفت اکتب لنا و مراد از حسنه مقابل سیّئه اگر
نسبت بعبادت داده شود اطاعت مقابل عصیان است و اگر نسبت بخدا داده شود انعام و تفضل است مقابل بلیات و عذاب لذا میگوید
فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَۀً وَ فِی الْآخِرَةِ و سپس علت آن را عرض میکند إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ یعنی توجه و رجوع کردیم بتو که اطاعت فرمان تو
را میکنیم و مخالفت نمینمائیم.
قالَ عَذابِی أُصِ یبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ استحقاق عذاب در اثر معاصی و نافرمانی حق است، و تعبیر بکلمه من أشاء براي اینست که مجرد
استحقاق موجب اصابه ص: 476
عذاب نمیشود زیرا بسا عاصی قابلیت عفو و مغفرت و شفاعت پیدا میکند و عذاب باو اصابه نمیکند لذا نفرمود من عصی.
وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ نقصی در شمول رحمت نسبت باحدي نیست فقط موانعی که خود عبد ایجاد میکند از کفر و فسق
حجاب و سد میشود از اصابه رحمت لذا میفرماید فَسَأَکْتُبُها آنچه در دفتر ثبت میشود براي کسانیست که سدّ و حجابی اتخاذ نکردند
و آنها کسانی هستند که لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ کسانی که مرتکب معاصی نمیشوند و مجرد ترك معصیت هم کافی نیست بلکه اتیان
بواجبات هم شرط کتابت است و از باب مثال اصعب واجبات را بیان میفرماید که بذل مال باشد وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و مجرد اینها هم
کافی نیست چون شرط صحت کل عبادات ایمان است لذا میفرماید وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ سپس ایمان را در آیه بعد بیان
میفرماید.
صفحه 253 از 258
[سوره الأعراف ( 7): آیه 157 ].... ص : 476
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِي یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ
الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَ َ ص رُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ
( الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 157
کسانی که متابعت میکنند آن پیغمبري که آن نبیّ امّی است آن کسی که نام مبارکش مکتوب نزد آنها است در تورات و انجیل امر
میفرماید آنها را بکارهاي نیک و نهی میکند از اعمال بد و حلال میکند بر آنها چیزهاي پاکیزه و حرام میکند بر آنها چیزهاي پلید
را و برمیدارد از آنها تکالیف سنگین و سخت و غلهایی که بر گردن آنها بار بود پس کسانی که باو ایمان آورند و دفع شرّ اعداء را
از او بکنند و او را ص: 477
یاري کنند و متابعت کنند آن نوري که نازل شده با او اینها خود آنها رستگاران هستند.
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ممکن است بلکه بعید نیست که این جمله مستقله باشد مربوط بآیه قبل نباشد و مبتدي باشد و خبرش اولئک هم
المفلحون و یا راجع باهل کتاب یهود و نصاري که در عصر نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودند و محتمل است صفات باشد
از براي جمله اخیره در آیه قبل وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ و جزو بشاراتیست که تمام انبیاء مأمور بودند که خبر بامت خود دهند
بنبوت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنانچه مفاد آیه شریفه است وَ إِذْ أَخَ ذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ، الی قوله تعالی: وَ أَنَا
مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ آل عمران آیه 75 شرحش گذشت در مجلد سوم ولی احتمال اول اقرب است.
الرسول الف و لام عهد است یعنی وجود مقدس محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر اسلام سپس او را معرفی میفرماید النَّبِیَّ
الْأُمِّیَّ مکرر گفتهایم که مقام نبوت دون مقام رسالت است هر رسولی نبی هست ولی هر نبیی لازم نیست رسول باشد که مأمور
بتبلیغ نباشد چنانچه پیغمبر (ص) فرمود
(کنت نبیا و الادم بین الماء و الطین)
که در همان عالم نورانیت مقام نبوت را دارا بود لکن مأمور بدعوت نبود تا پس از چهل سال مبعوث برسالت شد، بنا بر این کلمه
الرسول کافی بود نکته اینکه فرمود النبی الامّی چیست و آن اینست که مجرد الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ کافی نبود زیرا معلوم نبود کدام
یک از رسولان را اراده کرده لذا معرفی میفرماید آن را باین جمله و لقب امّی براي آن حضرت از باب انتساب بمکه است که ام
القري نام نهادند چنانچه میگویی المکی المدنی التهامی و هر کس از هر بلدي باشد انتساب بآن بلد میدهند اصفهانی، طهرانی،
شیرازي و غیر اینها نه آنکه بعضی مفسرین توهم کردند یعنی بیسواد و بر طبق آنچه گفتیم خبر هم داریم. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 478
یکی دیگر از معرفیهاي او الَّذِي یَجِ دُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ بشاراتی که در کتب عهد قدیم و جدید بوجود مقدس
او داده شده متجاوز از 60 مورد است که ما یک قسمت مهم آنها را در مجلد اول کلم الطیب متذکر شدهایم مراجعه فرمائید.
دیگر از معرفیهاي او یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ دو رکن بزرگ اسلام امر بمعروف و نهی از منکر است که فرمود
ما اعمال البرّ کلها و الجهاد فی سبیل اللَّه عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الّا کنفثۀ فی بحر لجی
و معروفی نبود که حضرتش امر نفرموده باشد و منکري نبود که نهی نکرده باشد لکن بدبختانه در دوره ما چنانچه خود حضرتش
خبر داد امر بمنکر میکنند و نهی از معروف.
دیگر از معرفیهاي او وَ یُحِ لُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ که هر چیز پاکیزهاي را براي آنها حلال فرموده و هر چیز خبیثی را
بر آنها حرام نموده غایۀ الامر در بعض موارد تخطئه عرف فرموده که چیزهایی که در نظر عرف طیب است فرمود خبیث است مثل
صفحه 254 از 258
لحم خنزیر و خمر و دختران ارامنه و مسیحیها و چیزهایی که در نظر آنها پلید است فرمود طیب است مثل آب کر که بقول آنها
داراي میکرب است و بعض افراد مسلمین مثل حمال و آشپز و تونتاب که آنها را کثیف میدانند فرمود پاك و طیب است.
دیگر از معرفیهاي او وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ اصر بمعناي ضیق و امور طاقتفرسا که تحمل آن بسیار
مشکل باشد که در امم سابقه مخصوصا در بنی اسرائیل بوده از کیفیت تطهیر بعض نجاسات و کیفیت ذبایح و اجتناب از زنها در
مدت حیض و غیر اینها، و اغلال جمع غلّ بمعنی جلوگیري از بسیاري از نعم و فیوضات چنانچه در مورد تیه فرمود فَإِنَّها مُحَرَّمَۀٌ
عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ ص: 479
سَنَۀً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ
مائده آیه 26 ، و مثل منع از صید در یوم سبت که میفرماید در چند آیه بعد که بیاید إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا
یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ و غیر اینها.
فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ نتیجه متابعت او اینست که کسانی که از اهل کتاب و غیر اینها ایمان بیاورند باین رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم وَ عَزَّرُوهُ یا بمعنی تعظیم و احترام است یا بمعنی جلوگیري و منع دشمنان آن که باو اذیتی وارد نکنند وَ نَ َ ص رُوهُ و او را یاري
کنند در هر حالی در مورد جهاد با کفار و مشرکین و کمک دهند در اجراء احکام اسلام و اعلاء کلمه و سایر وظائف.
وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مراد از نور ممکن است قرآن مجید باشد که بر او نازل شده که باحکام آن عمل کنند و بهدایت آن
هدایت و بانذار آن متقی و پرهیزکار گردند، و ممکن است مراد اوصیاء طیبین او باشند که بجعل الهی منصوب شدند و هر دو معنی
برگشتش بیک چیز است زیرا متابعت قرآن متابعت عترتست و متابعت عترت متابعت قرآن است و این دو از هم جدا نمیشوند تا
وارد بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شوند سر حوض کوثر چنانچه در حدیث ثقلین متواتر بین فریقین فرمود که این دو امانت
آن حضرت هستند أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ خبر الذین است رستگاري دنیا و آخرت را درك خواهند کرد.
الحمد للَّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا و صلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین پایان جلد پنجم
درباره